فرهنگ فارسی عمید
۱. فرمان دور شدن.۲. [مجاز] نیزۀ دو شاخهای که در قدیم پیشاپیش پادشاه میبردهاند تا مردم آن را ببینند و از سر راه دور شوند: ◻︎ برآورد از جگر آهی چنان سرد / که گفتی دورباشی بر جگر خورد (نظامی۲: ۲۳۱).۳. [مجاز] آهی که از ته دل برآید: ◻︎ چو دارا جواب سکندر شنید / یکی دورباش از جگر برکشید (