داروییلغتنامه دهخدادارویی . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت ، در 41هزارگزی جنوب سبزواران و چهار هزارگزی جنوب راه گلاشکرد به کهنوچ واقع و سکنه ٔ آن 48 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span cla
گدارویلغتنامه دهخداگداروی . [ گ َ / گ ِ ] (ص مرکب ) گدامنش . گداصفت . گدارو : اسکاف گه بروی گداروی پیر خنگ بی سنگ غر زنی که سرت باد زیر سنگ . سوزنی .زآن گدارویان نادیده ز آزآن در رحمت بر ایشان شد
داروگواژهنامه آزادقورباغه درختی درواقع دار+وگ که معنی قورباغه درختی رو میدهد و مازندرانی ها اعتقاد دارن هر گاه داروگ بخواند باران می بارد قاصد روزان ابری
پنج نوشفرهنگ فارسی عمیدمعجونی که پزشکان قدیم از پنج داروی مقوی میساختهاند؛ فنجنوش: ◻︎ در چارسوی فقر درآ تا ز راه ذوق / دل را ز پنجنوش سلامت کنی دوا (خاقانی: ۴).
تقویتکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی وی محرک، نیروزا، داروی تقویتی، شربت نیروبخش، تونیک، داروی مقوی، معجون، نشاطآور، مفرح، حیاتبخش، شفابخش، ویتامین، ویتامین ث، اسیدآسکوربیک دوپینگ ماسک
تونیکفرهنگ فارسی عمید۱. ژاکت یا بلوز زنانۀ بلند که بخش بالای رانها را هم میپوشاند.۲. داروی مقوی ویتامیندار.۳. (موسیقی) نخستین نت در یک گام.۴. (موسیقی) آکورد سهصدایی روی درجۀ اول.۵. (موسیقی) نت پایه در یک قطعۀ موسیقی.
گدارویلغتنامه دهخداگداروی . [ گ َ / گ ِ ] (ص مرکب ) گدامنش . گداصفت . گدارو : اسکاف گه بروی گداروی پیر خنگ بی سنگ غر زنی که سرت باد زیر سنگ . سوزنی .زآن گدارویان نادیده ز آزآن در رحمت بر ایشان شد