لغتنامه دهخدا
داغدار. (نف مرکب ) دارای داغ . بداغ . نشان دار. دارای نشان . مسوم . علامت دار. متسوم . (منتهی الارب ). الشیخ المتوسم ؛ المتجلی بسمةالشیوخ . (منتهی الارب ). || داغ بر اندام . صاحب داغ . آنکه بر تن او داغ نهاده باشند : هر که زآن گور داغدار یکی زن