خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داغ کاغذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بغض
فرهنگ فارسی عمید
کینه؛ دشمنی.
-
بیدارمغز
فرهنگ فارسی عمید
عاقل؛ هوشیار؛ آگاه.
-
پاک مغز
فرهنگ فارسی عمید
۱. پاکرای؛ پاکاندیشه؛ پاکیزهمغز.۲. زیرک؛ هوشیار.
-
پاکیزه مغز
فرهنگ فارسی عمید
= پاکمغز
-
پرمغز
فرهنگ فارسی عمید
۱. میوه یا دانه که مغز بسیار دارد.۲. سخن پرمعنی.
-
تاریک مغز
فرهنگ فارسی عمید
کمخرد.
-
تباغض
فرهنگ فارسی عمید
دشمنی کردن با یکدیگر؛ با هم بغض و عداوت داشتن.
-
تناقض
فرهنگ فارسی عمید
۱. با هم ضدونقیض بودن؛ مخالف بودن چیزی با چیزی؛ ضد یکدیگر بودن.۲. (منطق) قضیهای که قضیۀ دیگر را باطل کند، مانند شبوروز.
-
تیزمغز
فرهنگ فارسی عمید
کسی که زود خشمگین شود و تندی کند؛ تندخو.
-
تیقظ
فرهنگ فارسی عمید
۱. بیدار شدن؛ بیداری.۲. هوشیار شدن؛ هوشیاری.
-
جغز
فرهنگ فارسی عمید
قورباغه.
-
چارمغز
فرهنگ فارسی عمید
= چهارمغز
-
چغز
فرهنگ فارسی عمید
١. قورباغه؛ غوک: ◻︎ هرچند که درویش پسر فغ زاید / در چشم توانگران همه چغز آید (ابوالفتح: شاعران بیدیوان: ۳۷۶).٢. (اسم صوت) صدای قورباغه؛ آواز قورباغه٣. (صفت) ویژگی زخمی که درون آن پر از چرک باشد؛ ویژگی جراحتی که سر بههم آورده ولی در آن چرک جمع شده ب...
-
چهارمغز
فرهنگ فارسی عمید
مغز گردو، فندق، بادام، و پسته.
-
حرام مغز
فرهنگ فارسی عمید
= نخاع