دامن دامنلغتنامه دهخدادامن دامن . [ م َ م َ ] (ق مرکب ) چندین دامن پر: دامن دامن اشک ؛ گریه ٔ بسیار. دامن دامن گل چیدن ؛ فراوان گل چیدن .
دامنلغتنامه دهخدادامن . [ م َ ] (اِ) دامان . ذیل . (دهار). آن قسمت از قبا و ارخالق و سرداری و جز آن که از کمر بزیر آویزد. از کمر به پایین هر جامه . قسمت پایین قبا و غیره از سوی پیش . قسمت سفلای قبا و غیره از قدام . قسمت پایین جامه . رفل . (منتهی الارب ). قسمت پیش از کمر بپایین هر جامه چون پیر
دامنلغتنامه دهخدادامن . [ م َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه خواش به بمپور میان تیغاب و ایرانشهر. در 138هزارگزی خواش .
دامینلغتنامه دهخدادامین . (اِخ ) نام ده مرکز دهستان دامین از بخش مرکزی شهرستان ایرانشهر است . و آن در 19هزارگزی شمال ایرانشهر و کنار شوسه ٔ ایرانشهر به خاش واقع است . سردسیر و کوهستانی است و دارای 60 سکنه . آب آن از رودخانه و
skirtingدیکشنری انگلیسی به فارسیجفت کردن، دور زدن، دامن دوختن، دامن دار کردن، حاشیه گذاشتن به، احاطه کردن، از کنار چیزی رد شدن
skirtedدیکشنری انگلیسی به فارسیزرد، دور زدن، دامن دوختن، دامن دار کردن، حاشیه گذاشتن به، احاطه کردن، از کنار چیزی رد شدن
skirtدیکشنری انگلیسی به فارسیدامن، دامنه، دامن لباس، حوالی، پیرامون، دامنه کوه، حومه شهر، دور زدن، دامن دوختن، دامن دار کردن، حاشیه گذاشتن به، احاطه کردن، از کنار چیزی رد شدن
skirtsدیکشنری انگلیسی به فارسیدامن، دامنه، دامن لباس، حوالی، پیرامون، دامنه کوه، حومه شهر، دور زدن، دامن دوختن، دامن دار کردن، حاشیه گذاشتن به، احاطه کردن، از کنار چیزی رد شدن
تنورةدیکشنری عربی به فارسیدامن مردانه , بکمرزدن , بالا زدن , جامه چين دار , دامن لباس , دامنه , دامنه کوه , حومه شهر , حوالي , دامن دوختن , دامن دار کردن , حاشيه گذاشتن به , از کنار چيزي رد شدن , دور زدن , احاطه کردن
دامنلغتنامه دهخدادامن . [ م َ ] (اِ) دامان . ذیل . (دهار). آن قسمت از قبا و ارخالق و سرداری و جز آن که از کمر بزیر آویزد. از کمر به پایین هر جامه . قسمت پایین قبا و غیره از سوی پیش . قسمت سفلای قبا و غیره از قدام . قسمت پایین جامه . رفل . (منتهی الارب ). قسمت پیش از کمر بپایین هر جامه چون پیر
دامنلغتنامه دهخدادامن . [ م َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه خواش به بمپور میان تیغاب و ایرانشهر. در 138هزارگزی خواش .
دامنفرهنگ فارسی عمید۱. قسمت پایین لباس؛ پایین جامه؛ پایین پیراهن و قبا و پالتو و مانند آن در قسمت جلو: ◻︎ تا «دامن» کفن نکشم زیر پای خاک / باور مکن که دست ز دامن بدارمت (حافظ: ۲۰۰).۲. نوعی لباس زنانه که قسمت پایین آن آزاد است و از کمر به پایین را میپوشاند.۳. [مجاز] حاشیه و کناره و دنبالۀ چیزی: دامن کوه، دا
دامنلغتنامه دهخدادامن . [ م َ ] (اِ) دامان . ذیل . (دهار). آن قسمت از قبا و ارخالق و سرداری و جز آن که از کمر بزیر آویزد. از کمر به پایین هر جامه . قسمت پایین قبا و غیره از سوی پیش . قسمت سفلای قبا و غیره از قدام . قسمت پایین جامه . رفل . (منتهی الارب ). قسمت پیش از کمر بپایین هر جامه چون پیر
دامنلغتنامه دهخدادامن . [ م َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه خواش به بمپور میان تیغاب و ایرانشهر. در 138هزارگزی خواش .
دامن دامنلغتنامه دهخدادامن دامن . [ م َ م َ ] (ق مرکب ) چندین دامن پر: دامن دامن اشک ؛ گریه ٔ بسیار. دامن دامن گل چیدن ؛ فراوان گل چیدن .
درازدامنلغتنامه دهخدادرازدامن . [ دِ م َ ] (ص مرکب ) درازدامان . که دامن دراز دارد. طویل الذیل . (دهار): رِفَّل رداء مُذَیَّل ؛ چادر درازدامن . طَبَّة؛ جامه ٔ پیش گشاده ٔ درازدامن . (منتهی الارب ). تذییل ؛ درازدامن کردن . (تاج المصادر بیهقی ).