دانشکدهلغتنامه دهخدادانشکده . [ ن ِ ک َ دَ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ علم . محل دانش . جای دانش : عقل بنموده به دانشکده ٔ خاطر تورایهای همه را فکر صواب اندازی . واله هروی .|| اصطلاحاً نامی که به هرشعبه از شعب دانشگاه داده شده است . و این کلم
دانشکدهفرهنگ فارسی عمیدآموزشگاه عالی؛ هر یک از شعب دانشگاه که در آن چند رشتۀ نزدیک به هم آموزش داده میشود.
دانشکدهفرهنگ فارسی معین( ~. کَ دِ) (اِمر.) 1 - محل دانش . 2 - هر یک از شعب دانشگاه ، دانشکدة ادبیات ، دانشکدة پزشکی .
رطیلالغتنامه دهخدارطیلا. [ رُ طَ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . (معجم البلدان ) (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 5) (منتهی الارب ).
ریاستفرهنگ فارسی عمید۱. رئیس بودن؛ سروری کردن.۲. (صفت، اسم) رئیس: ریاست دانشکدۀ ادبیات.۳. [قدیمی] سروری؛ سرداری؛ بزرگی؛ فرمانروایی.
تبانیلغتنامه دهخداتبانی . [ ت َ ] (مص ) با یکدیگر قراری نهادن ، و بیشتر تبانی علیه ثالثی است . مواضعه ٔ نهانی پیمان بستن . این کلمه برساخته از ماده ٔ «ب ن ی » است و در فرهنگهای عربی استعمال نشده . در نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز آمده : تبانی با یکدیگر قرار گذاشتن از کلمات مجعول است و در کتب
عبارتفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) مجموع الفاظ و کلمات بدون فعل، مانند انجمن علمی دانشجویان دانشکدۀ ادبیات.۲. سخن؛ گفتار.۳. [قدیمی] اصطلاح.
دانشکدهلغتنامه دهخدادانشکده . [ ن ِ ک َ دَ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ علم . محل دانش . جای دانش : عقل بنموده به دانشکده ٔ خاطر تورایهای همه را فکر صواب اندازی . واله هروی .|| اصطلاحاً نامی که به هرشعبه از شعب دانشگاه داده شده است . و این کلم
دانشکدهفرهنگ فارسی عمیدآموزشگاه عالی؛ هر یک از شعب دانشگاه که در آن چند رشتۀ نزدیک به هم آموزش داده میشود.
دانشکدهفرهنگ فارسی معین( ~. کَ دِ) (اِمر.) 1 - محل دانش . 2 - هر یک از شعب دانشگاه ، دانشکدة ادبیات ، دانشکدة پزشکی .
دانشکدهلغتنامه دهخدادانشکده . [ ن ِ ک َ دَ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ علم . محل دانش . جای دانش : عقل بنموده به دانشکده ٔ خاطر تورایهای همه را فکر صواب اندازی . واله هروی .|| اصطلاحاً نامی که به هرشعبه از شعب دانشگاه داده شده است . و این کلم
دانشکدهفرهنگ فارسی عمیدآموزشگاه عالی؛ هر یک از شعب دانشگاه که در آن چند رشتۀ نزدیک به هم آموزش داده میشود.