دانگیلغتنامه دهخدادانگی . (اِخ ) دهی است از دهستان سگوند بخش زاغه شهرستان خرم آباد. واقع در 15هزارگزی باختر زاغه . راه شوسه ٔ خرم آباد به بروجرد از میان این آبادی میگذرد. جلگه و معتدل است و مالاریایی دارای 246 سکنه ، آب آن از
دانگیلغتنامه دهخدادانگی . (ص نسبی ) منسوب به دانگ . || هم خرج شدن بطور تساوی در گردش و یا ناهار و یا شام . پیک نیک . شرکت در ادای مخارج و مهمانی و یا سفری یا خرید چیزی . مهمانی دانگی یا سفر دانگی آن است که هر فرد خرج خود را متحمل است یعنی با اینکه با یکدیگر چون خانواده صرف غذا می کنند در آخر ه
دیانdieneواژههای مصوب فرهنگستاندستهای از ترکیبات آلی که مولکولهای آنها دارای دو پیوند دوگانۀ کربن ـ کربن است
شهپروانۀ مشبکDanaus plexippusواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از شهپروانهایان و راستۀ پروانهسانان که دارای بالهایی حنایی درخشان با انشعابهای درختیشکل سیاه و درخشان است
دانگلغتنامه دهخدادانگ . (اِ) شش یک چیزی . سدس چیزی . یک قسمت از شش قسمت چیزی . دانگی . دانق . (زمخشری ). یک بخش از شش بخش چیزی . یک ششم چیزی . یک حصه از شش حصه ٔ چیزی :- پنج دانگ از ششدانگ ؛ پنج ششم آن . پنج سدس آن .- چهاردانگ از ششدانگ </span
شاه کلا سه دانگیلغتنامه دهخداشاه کلا سه دانگی . [ ک َ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل . دارای 110تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن برنج و کنف و نیشکر و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
پیک نیکلغتنامه دهخداپیک نیک . (فرانسوی ، اِ) رفتن جمعی به سفر یا گردش بطور دانگی که هر یک سهم هزینه ٔ خویش بدهد. سور دانگی در بیرون شهر. گردش دسته جمعی دانگی .
دودانگیلغتنامه دهخدادودانگی . [ دُ ](اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بم . واقع در 9 هزارگزی باختر بم با 153 تن سکنه . آب آن از رودخانه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
شاگردانگیلغتنامه دهخداشاگردانگی . [ گ ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) پول اندکی که پس از اجرت استاد بطریق انعام بشاگرد دهند. (ناظم الاطباء). عطیه ای شاگرد دکان را چون از استاد او چیزی خرند. رجوع به شاگردانه شود.
شاه کلا سه دانگیلغتنامه دهخداشاه کلا سه دانگی . [ ک َ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل . دارای 110تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن برنج و کنف و نیشکر و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
مردانگیلغتنامه دهخدامردانگی . [ م َ ن َ / ن ِ ] (حامص ) شجاعت . دلیری . بهادری . بطالت . دلاوری . تهور. مردی : بجویم بلندی و فرزانگی همان رزم و تندی و مردانگی . فردوسی .به مردانگی و به گنج و به داد<br