داوندلغتنامه دهخداداوند. [ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالا شهرستان نهاوند در 7هزارگزی جنوب شهر نهاوند و جنوب رودخانه ٔ گاماسیاب . سکنه 330 تن آب آن از چشمه . محصول آن غلات وکتیرا و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آنجا
داوندلغتنامه دهخداداوند.[ وَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه . در 21 هزارگزی شمال خاوری بخش و 14 هزارگزی شوسه ٔ خلخال به میانه . دارای 373 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنج
دهنیتلغتنامه دهخدادهنیت . [ دُ نی ی َ ] (ع اِمص ) چربش و چربی . (ناظم الاطباء). چربی و روغن خواه نباتی خواه حیوانی . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به دهن شود.
دهنادلغتنامه دهخدادهناد. [ دَ ] (اِ) ترتیب و نظام ونسق و سلک و نظم و انتظام . (ناظم الاطباء). به معنی نظام و نسق باشد. (از انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ).برساخته ٔ دساتیر است . (از حاشیه ٔ معین بر برهان ).
دروداوندلغتنامه دهخدادروداوند. [ ] (اِخ )به گفته ٔ ابن فندق مؤلف تاریخ بیهق ، از خاندانهای شریف دیالمه است : فولادوند شریفترین خاندانی باشد در میان دیالمه و همچنین دروداوند. (تاریخ بیهق ص 93).
دره هداوندلغتنامه دهخدادره هداوند. [ دَ رِ هََ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 26هزارگزی شمال خاوری دورود و کنار راه مالرو خانوردی به شرشر. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . چندین مزرعه ٔ بزرگ و کوچک جزء این آبادی می باشد.
جهان خداوندلغتنامه دهخداجهان خداوند. [ ج َ خ ُ وَ ] (اِ مرکب ) خداوند جهان : از شادی آن قراضه ٔ چندگوئی که منم جهان خداوند.نظامی .
روز خداوندلغتنامه دهخداروز خداوند. [ زِ خ ُ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سبت مسیحیان است و از این رو بدین نام خوانده شد که تمیزی میان آن و یوم الشمس بت پرستان باشد. اعراب یوم الاحد و یهودیان یوم السبت خوانند. این روزدر میان رسولان و مسیحیان قدیم اهمیت و امتیاز مخصوصی داشت . (از قاموس کتاب مقدس ).
ده خداوندلغتنامه دهخداده خداوند. [ دِه ْ خ ُ وَ ] (اِ مرکب ) دهخدا. کدخدا و رئیس ده : باز پرسید کاین دیار کراست ؟ده خداوند این دیار کجاست ؟.نظامی .و رجوع به دهخدا شود.