دأیلغتنامه دهخدادأی . [ دَءْی ْ ] (ع اِ) دَئی . دِئی . دَءْی . مهره های پشت . || میان دو شانه ٔ ستور. || غضروفهای سینه ٔ ستور یا ضلوعش در محل تلاقیشان و محل تلاقی پهلو. ج ، دأیات . (منتهی الارب ).
دأیلغتنامه دهخدادأی . [ دَءْی ْ ] (ع مص ) فریفتن . (تاج المصادر بیهقی ). دأو. فریب کردن . (منتهی الارب ).
کشتی مردهdead ship, dead, cold ship, dead ship condition, dead condition, cold ship conditionواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن، پیشران اصلی و دیگهای بخار و سایر دستگاههای حرکتی کشتی، بهدلیل نبودِ منبع تغذیه، کار نمیکنند متـ . وضعیت کشتی مرده
نقطۀ مرگ پایینbottom dead centre, BDC, lower dead centre, LDC, inner dead centreواژههای مصوب فرهنگستانپایینترین نقطۀ قرارگیری پیستون که در آن محور دستهپیستون و محور طولی پیستون همراستا میشوند
درجهـ روزرشدgrowing degree day, degree dayواژههای مصوب فرهنگستانمجموع دماهای بالاتر از صفر پایه (base temperature) در هریک از مراحل رشدونمو گیاه
خط کورdead-end siding, dead-end trackواژههای مصوب فرهنگستانخطی در ایستگاه راهآهن که از خط اصلی جدا شده و در پایان آن سپر انتهایی نصب شده است
دایجانلغتنامه دهخدادایجان . (اِخ ) برهان آباد. نام موضعی است از حومه ٔ شیراز و آن ربع فرسخ میانه ٔ جنوب و مشرق شیراز است . (فارسنامه ٔ ناصری ص 191).
دایچلغتنامه دهخدادایچ . (اِخ ) (تلفظ ترکی دوچ ) نامی که بقوم و نژاد آلمانی دهند و بدین سبب سرزمین آلمان را دایچ لاند (دوچ لند) نامند. (قاموس الاعلام ترکی ).
دایحةلغتنامه دهخدادایحة. [ ی ِ ح َ ] (ع ص ) درخت بلند و بزرگ . (آنندراج ). دائحة. (منتهی الارب ). ج ، دوایح . (آنندراج ).
دایمیللغتنامه دهخدادایمیل . (اِخ ) نام قصبه ای در 219 هزارگزی جنوب مادریددر ایالت چودادریال اسپانیا. (قاموس الاعلام ترکی ).
دایقل-یلغتنامه دهخدادایقل-ی . [ ق ُ ] (اِ مرکب ) (از: دای مخفف دایی فارسی به معنی برادر مادر، خال ، مربرار + قلی مخفف اُقلی ترکی به معنی پسر) پسر دائی . پسر خال . خال زاده . دائی زاده .
تصحیح بگلیBagley entrance correction, Bagley correction, Bagley end correction, Bagley end-effect correction, end correction,end-effect correction, entrance effect correction, head effect, Couette correctionواژههای مصوب فرهنگستانتصحیحی که بر روی دادههای شارشسنج مویلولهای انجام میشود تا اثرات کشسانی در ورودی دای (die) رفع شود
دأیاتلغتنامه دهخدادأیات . [ دَ ءَ ] (ع اِ) ج ِ دَأی . رجوع به دأی شود. || سه ضلع کتف از هر سو. (منتهی الارب ).
دأیةلغتنامه دهخدادأیة. [ دَ ءَ ی َ ] (ع اِ) یک دأی . رجوع به دأی شود.- ابن دأیة ؛ زاغ بدانجهت که بر پشت ریش شتر نشیند و منقار زند. ج ، دَاءَیات . (منتهی الارب ).