داکالغتنامه دهخداداکا. (اِخ ) نام شهری به پاکستان شرقی (بنگلادش ) کنار دلتای گنگ . دارای 411هزار سکنه .
دکاعلغتنامه دهخدادکاع . [ دُ ] (ع مص ) مبتلی به علت «دکاع » گردیدن . (از منتهی الارب ). رجوع به دُکاع (ع اِ) شود.
دقاعلغتنامه دهخدادقاع . [ دَ / دُ ] (ع اِ) خاک . (منتهی الارب ).تراب . (اقرب الموارد). دقعم . و رجوع به دقعم شود.
دقایالغتنامه دهخدادقایا. [ دَ ] (ع ص ) ج ِ دَقْوی ̍. (اقرب الموارد). رجوع به دقوی شود. || ج ِ دَقیة. (اقرب الموارد). رجوع به دقیة شود.
دقعاءلغتنامه دهخدادقعاء. [ دَ ] (ع ص ) ارزن ردی و هیچکاره . (منتهی الارب ). ذرت ردی . (اقرب الموارد). || زمین بی نبات . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) خاک . (منتهی الارب ). تراب . (از اقرب الموارد).
داکارلغتنامه دهخداداکار. (اِخ ) نام کرسی مستعمره ٔ آفریقای غربی (سنگال ) و آن بندری است در ساحل اقیانوس اطلس و دارای سی هزار سکنه است .
داکانلغتنامه دهخداداکان . (اِخ ) نام محلی کنار راه قزوین و همدان میان نرجه و راکان (رکان ) و در 196هزارگزی تهران .تلفظ اصلی و معمولی دَکان است . رجوع به دکان شود.
دکالغتنامه دهخدادکا. [ دَک ْ کا ](اِخ ) داکا. شهری به پاکستان شرقی (بنگال شرقی ) و کرسی آن . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به داکا شود.
داکارلغتنامه دهخداداکار. (اِخ ) نام کرسی مستعمره ٔ آفریقای غربی (سنگال ) و آن بندری است در ساحل اقیانوس اطلس و دارای سی هزار سکنه است .
داکانلغتنامه دهخداداکان . (اِخ ) نام محلی کنار راه قزوین و همدان میان نرجه و راکان (رکان ) و در 196هزارگزی تهران .تلفظ اصلی و معمولی دَکان است . رجوع به دکان شود.