دایولغتنامه دهخدادایو. (اِخ ) دهی از دهستان خورش رستم شاهرود شهرستان هروآباد. در 7هزارگزی باختری هشجین و دویست هزار و پانصد گزی شوسه ٔ هروآباد به میانه . با163 تن سکنه . آب آن چشمه . محصول آنجا غلات و میوه . شغل اهالی زراعت و
فرهنگ ناشنوایانDeaf cultureواژههای مصوب فرهنگستانزبان و آداب و رسوم و باورهای مشترک جامعۀ ناشنوایان (Deaf community) پیشزبانی که خردهفرهنگی مستقل محسوب میشود
بازیهای جهانی ناشنوایانWorld Games for the Deafواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از رویدادهای ورزشی برای ورزشکاران ناشنوا که به شیوهای مشابه بازیهای المپیک برگزار میشود متـ . المپیک ناشنوایان Deaflympics
دایواریلغتنامه دهخدادایواری . (اِخ ) دهی از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار. در 26هزارگزی شمال قصرقند کنار راه مالرو قصرقند به چانف . کوهستانی . با 250 تن سکنه . آب آن رودخانه . محصول آنجا غلات و برنج و خرما و لبنیات . شغل اهالی زرا
دایوسواژهنامه آزاداسم یکی از سرداران ایرانی دایوس نام یکی از سرداران ایرانی. دآییوس. «دیوث» با ث، به معنی قواد و بی غیرت، هیچ ربطی به نام سردار ایرانی ندارد.
نرگس مرزلغتنامه دهخدانرگس مرز. [ ن َ گ ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دایو در بخش مرکزی شهرستان آمل ، در 15هزارگزی شمال شرقی آمل ، در دشت معتدل هوائی واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار و رود هراز، محصولش برنج ، شغل اه
دایواریلغتنامه دهخدادایواری . (اِخ ) دهی از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار. در 26هزارگزی شمال قصرقند کنار راه مالرو قصرقند به چانف . کوهستانی . با 250 تن سکنه . آب آن رودخانه . محصول آنجا غلات و برنج و خرما و لبنیات . شغل اهالی زرا
دایوسواژهنامه آزاداسم یکی از سرداران ایرانی دایوس نام یکی از سرداران ایرانی. دآییوس. «دیوث» با ث، به معنی قواد و بی غیرت، هیچ ربطی به نام سردار ایرانی ندارد.
گیرلاندایولغتنامه دهخداگیرلاندایو. [ دا ی ُ ] (اِخ ) دُمنیکو. از مشهورترین و مبرزترین نقاشان هنرمند دوره ٔ رنسانس ایتالیا (1449 - 1494م .) بود.