دحاسلغتنامه دهخدادحاس . [ دَح ْ حا / دُ حا ] (ع اِ) کرمی است زردرنگ که در جایهای نرم و نمناک مغاکها سازد و طفلان آن را جهت شکار گنجشکان در دامها می بندند. ج ، دحاحیس . (منتهی الارب ). جنبنده ای که در ریگ پنهان شود. ج ، دحاحیس . (مهذب الاسماء).
دهازلغتنامه دهخدادهاز. [ دَ ] (اِ) بانگ وفریاد. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). نعره و فریاد. (انجمن آرا) (از فرهنگ اوبهی ).نعره . (صحاح الفرس ) (از لغت فرس اسدی ) : فرخی بردر تو بنده ٔ تست از نشاط تو بر کشیده دهاز. فرخ
دهازلغتنامه دهخدادهاز. [ دِ ] (اِ) جای پیشین از ده و قریه . || شکاف و دره ٔ کوه . (ناظم الاطباء). رجوع به دَهاز و دهار شود.
دهاسلغتنامه دهخدادهاس . [ دَ ] (ع ص ، اِ) جای نرم که نه ریگ باشد و نه خاک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زن کلان سرین . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
دحاسلغتنامه دهخدادحاس . [ دَح ْ حا / دُ حا ] (ع اِ) کرمی است زردرنگ که در جایهای نرم و نمناک مغاکها سازد و طفلان آن را جهت شکار گنجشکان در دامها می بندند. ج ، دحاحیس . (منتهی الارب ). جنبنده ای که در ریگ پنهان شود. ج ، دحاحیس . (مهذب الاسماء).