درآیلغتنامه دهخدادرآی . [ دَ ] (فعل امر) امر بر درآمدن یعنی بدرون آی . (از برهان ) (جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ). و رجوع به درآمدن شود.- برای و درای ؛ برو بیا.- || کنایه از شکوه و جلال و هیمنه و خدم و حشم : اگر به عهد منندی و در زم
غولتلماسهdraaواژههای مصوب فرهنگستانساختار تلماسۀ بادی غولآسایی که ممکن است ارتفاع آن حدود 400 متر و طول دامنۀ آن بیش از 600 متر باشد
تِنّینDraco, Dra, Dragonواژههای مصوب فرهنگستانهشتمین صورت فلکی بزرگ که به دور قطب شمال آسمان پیچیده است و بخشی از ستارههای آن از بین دب اکبر و دب اصغر میگذرد
پردیس دریایی،پارک دریاییmarine parkواژههای مصوب فرهنگستانپردیسی شامل بخشی از دریا غالباً برای حفاظت از زیستگاهی خاص و حفظ پایداری بومسازگان موجوداتی که در آن زندگی میکنند
آدمبهدریا! ،هشدار آدمبهدریاman overboardواژههای مصوب فرهنگستانپیام هشداری که در هنگام سقوط فرد از روی شناور به داخل دریا برای کمکرسانی سریع بر روی شناور اعلام میشود
درآیندهلغتنامه دهخدادرآینده . [ دَ ی َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) نعت فاعلی از درآمدن . داخل شونده . واردشونده .بدرون آینده . داخل . (دهار). سالک . میخَط. (منتهی الارب ). وارد. (دهار). هادف . (منتهی الارب ) : خورشید سپهر و کرم و جود و سخائی
درآیرلغتنامه دهخدادرآیر. [ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه کرمانشاه و نوسود، میان کومه دره و رودخانه ٔ سیروان ،در 154هزارمتری کرمانشاه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
درآیندهلغتنامه دهخدادرآینده . [ دَ ی َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) نعت فاعلی از درآمدن . داخل شونده . واردشونده .بدرون آینده . داخل . (دهار). سالک . میخَط. (منتهی الارب ). وارد. (دهار). هادف . (منتهی الارب ) : خورشید سپهر و کرم و جود و سخائی
درآیرلغتنامه دهخدادرآیر. [ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه کرمانشاه و نوسود، میان کومه دره و رودخانه ٔ سیروان ،در 154هزارمتری کرمانشاه . (یادداشت مرحوم دهخدا).