درائی و دوزائیلغتنامه دهخدادرائی و دوزائی .[ دَرْ را / دِرْ را ی ُ ] (حامص مرکب ) رتق و فتق . عمل درا دوزا. رجوع به درا دوزا، و درا و دوزا شود.
غولتلماسهdraaواژههای مصوب فرهنگستانساختار تلماسۀ بادی غولآسایی که ممکن است ارتفاع آن حدود 400 متر و طول دامنۀ آن بیش از 600 متر باشد
تِنّینDraco, Dra, Dragonواژههای مصوب فرهنگستانهشتمین صورت فلکی بزرگ که به دور قطب شمال آسمان پیچیده است و بخشی از ستارههای آن از بین دب اکبر و دب اصغر میگذرد
پردیس دریایی،پارک دریاییmarine parkواژههای مصوب فرهنگستانپردیسی شامل بخشی از دریا غالباً برای حفاظت از زیستگاهی خاص و حفظ پایداری بومسازگان موجوداتی که در آن زندگی میکنند
آدمبهدریا! ،هشدار آدمبهدریاman overboardواژههای مصوب فرهنگستانپیام هشداری که در هنگام سقوط فرد از روی شناور به داخل دریا برای کمکرسانی سریع بر روی شناور اعلام میشود
حسین مادرائیلغتنامه دهخداحسین مادرائی . [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن احمد مکنی به ابوعبداﷲ شاعر مقل عرب . (فهرست ابن ندیم ) (الاوراق صولی ص 237 و 238) (فهرست تجارب السلف ج 2).
ژاژدرائیلغتنامه دهخداژاژدرائی . [ دَ ] (حامص مرکب ) ژاژخائی . بیهوده گوئی . رجوع به ژاژخائی شود : شعر تو ژاژ است ، مگر سوی توفضل همه ژاژدرائیستی .ناصرخسرو.
لک درائیلغتنامه دهخدالک درائی . [ ل َ دَ ] (حامص مرکب ) لک درایی . ژاژخایی . هرزه درایی . یاوه سرایی . هرزه لایی . خام درایی . بیهوده گویی .
اسکندرائیلغتنامه دهخدااسکندرائی . [ اِ ک َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب باسکندریه . اسکندرانی . رجوع به اسکندرانی و رجوع به ایران باستان ص 109 و 1779 شود.