احطدیکشنری عربی به فارسیدورگرفتن , احاطه کردن , حلقه زدن , دارا بودن , شامل بودن , دربرگرفتن , محاصره کردن
محیط شدنلغتنامه دهخدامحیط شدن . [ م ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) احاطه کردن . دربرگرفتن . || گرد برگرد سطحی برآمدن . در میان گرفتن خطی سطحی را. || مطلع و واقف و دانا شدن .
تثبنلغتنامه دهخداتثبن . [ ت َ ث َب ْ ب ُ ] (ع مص ) در دامن چیزی کرده دربرگرفتن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دامن بر چیزی درپیچیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || برداشتن چیزی را در ثِبان (دامن ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دامن جامه را دوتا کرده آن