دگرزالغتنامه دهخدادگرزا. [ دِ گ َ ] (ن مف مرکب ) زاده شده از بیگانه . بیگانه زا. که خویش نیست . زاییده ٔ دیگران . (فرهنگ فارسی معین ). || (نف مرکب ) دگرزاینده .
درجافرهنگ فارسی عمید۱. بهجا؛ بهجای خود.۲. (اسم مصدر) (نظامی) فرمانی که در نظام به صفی از سربازان داده میشود تا در جایی که ایستادهاند پا به زمین بزنند.⟨ درجا زدن: (مصدر لازم)۱. (نظامی) پا بر زمین زدن بدون پیش رفتن.۲. [عامیانه، مجاز] در یک حال یا در یک مقام باقی ماندن و پیشرفت نکردن.
دگرزاallogenicواژههای مصوب فرهنگستانویژگی یک جمعیت گیاهی که در نتیجۀ تغییر شرایط محیطی حاصل از عوامل غیرزنده، مانند زهآب، جانشین جمعیت گیاهی دیگر میشود
دگرزاگallozygoteواژههای مصوب فرهنگستانموجودی جورزاگ دارای دِگرههایی با نیای متفاوت، در یک جایگاه ژنی خاص
زرعدیکشنری عربی به فارسیکاشت , جاي دادن , فرو کردن , کاشتن , القاء کردن , نشاکردن , درجاي ديگري نشاندن , مهاجرت کردن , کوچ دادن , نشاء زدن , پيوندزدن , عضو پيوند شده , فراکاشتن