درجتلغتنامه دهخدادرجت . [ دَ رَ ج َ ] (از ع ، اِ) درجة. مرتبت . درجه . رتبت . ج ، درجات : هرکه رای ضعیف ... دارد از درجتی عالی به رتبتی خامل می گراید. (کلیله و دمنه ). هر روز... درجت وی [ گاو ] در احسان و انعام منیف تر می شد. (کلیله و دمنه ). آن درجت شریف و رتبت عالی و
درجاتلغتنامه دهخدادرجات . [ دَ رَ ] (ع اِ) ج ِدَرَجَة. (منتهی الارب ). پایه های بلند. (غیاث ) (آنندراج ). مراتب . مقامات : اصحاب سلطان ... همیشه این مراتب را منظور نداشته اند، بلکه بتدریج ... آن درجات یافته اند. (کلیله و دمنه ). ما از آن طبقه نیستیم که این درجات را مرشح
وافشار پسروretrograde depressionواژههای مصوب فرهنگستانوافشاری که درجهت مخالف شارشِ میانگین حرکت میکند
پادکششcountertraction, counterextentionواژههای مصوب فرهنگستانکششی درجهت مخالف کشش اصلی برای جااندازی استخوان
توالی پسروbackstep sequence, stepback sequenceواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ترتیب طولی که در آن گذرهای جوش درجهت مخالف پیشرفت جوشکاری به وجود میآید
عداددیکشنری عربی به فارسیپيشخوان , بساط , شمارنده , ضربت متقابل , درجهت مخالف , در روبرو , معکوس , بالعکس , مقابله کردن , تلا في کردن , جواب دادن , معامله بمثل کردن با
طنابrope 2واژههای مصوب فرهنگستانرسنی محکم از الیاف طبیعی یا انسانساخت با قطرهای متنوع که به یکدیگر تابیده میشوند و رشتههایی به وجود میآورند که با تابیدن آنها درجهت مخالف محصول نهایی به دست میآید