درزرلغتنامه دهخدادرزر. [ دَ زَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ده سرد بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 83 هزارگزی جنوب بافت و 4 هزارگزی باختر راه فرعی دولت آباد به بافت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
درزگیرjoint sealantواژههای مصوب فرهنگستانموادی برای جلوگیری از ورود آب و آشغال یا مواد خارجی به داخل درز
درزیر بالالغتنامه دهخدادرزیربالا. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رشخوار بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری رشخوار با 150 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span clas
درزردلغتنامه دهخدادرزرد. [ دَ زَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گور بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در 42 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و دو هزارگزی جنوب راه مالرو ساردوئیه به دارزین . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
درزردلغتنامه دهخدادرزرد. [ دَ زَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طغرابجرد بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 54 هزارگزی شمال زرند و هشت هزارگزی خاور راه فرعی زرند به راور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
یاقوتلغتنامه دهخدایاقوت . (اِ) نام جوهری است مشهور و آن سرخ و کبود و زرد می باشد. گرم و خشک است در چهارم و قایم النار یعنی آتش او را ضایع نمی کند و با خود داشتن آن دفع علت طاعون کند. (برهان ) . بیرونی گوید حمزةبن الحسن اصفهانی آرد که اسم یاقوت به فارسی یاکند است . و یاقوت معرب آن است ... (بیرو
درزردلغتنامه دهخدادرزرد. [ دَ زَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گور بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در 42 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و دو هزارگزی جنوب راه مالرو ساردوئیه به دارزین . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
درزردلغتنامه دهخدادرزرد. [ دَ زَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طغرابجرد بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 54 هزارگزی شمال زرند و هشت هزارگزی خاور راه فرعی زرند به راور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
زراندرزرلغتنامه دهخدازراندرزر. [ زَ اَ دَ زَ ] (ص مرکب ) بازر بسیار و هر چیز که بیشتر آن زر باشد. (ناظم الاطباء) : و مسعودبیک آنجا خیمه ای نسج زراندرزر برافراشت . (رشیدی ).