پرهیزگار بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ] پرهیزگار بودن، درمقابل وسوسهایستادگی کردن، دوری کردن پرهیزیدن
ضددیکشنری عربی به فارسیدربرابر , درمقابل , پيوسته , مجاور , بسوي , مقارن , برضد , مخالف , عليه , به , بر , با
رنودلغتنامه دهخدارنود. [ رَن ْ وَ ] (اِ) غیبت است که درمقابل حضور باشد. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء).