خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درمنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درمنه
لغتنامه دهخدا
درمنه . [ دَ م َ ن َ / ن ِ / دَ / دِرَ ن َ / ن ِ ] (اِ) نوعی از گیاه دوائی . (غیاث ) گیاهی است که اسبان را چرانند. (شرفنامه ٔ منیری ). اسم فارسی شیح است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رستنیی که دفع کرم کند. (ناظم الاطباء). ترکی و ارمنی...
-
جستوجو در متن
-
ارطمیسیا
لغتنامه دهخدا
ارطمیسیا. [ اَ طِ ] (لاتینی ، اِ) درمنه . رجوع به درمنه شود.
-
دریمنه
لغتنامه دهخدا
دریمنه . [ دَ م َ ن َ / ن ِ ] (اِ) درمنه که نوعی از افسنتین است . (ناظم الاطباء). رجوع به درمنه شود.
-
ثاغم
لغتنامه دهخدا
ثاغم . [ غ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثغم : لون ثاغم ؛ رنگی مانند درمنه سپید. || رأس ثاغم ؛ سری تمام سپید چون درمنه .
-
غرفج
لغتنامه دهخدا
غرفج . [ غ ُ ف ُ ] (اِ) درمنه و آتشگیره . (برهان قاطع) (آنندراج ). درمنه که آتش زود در او گیرد. گرفج . (فرهنگ رشیدی ). رجوع به درمنه شود. || هر هیزمی که زود آتش در آن افتد، وبه عربی ابوسریع خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
خنجک
لغتنامه دهخدا
خنجک . [ خ ِ ج َ ] (اِ) درمنه . (ناظم الاطباء).
-
وخشیرک
لغتنامه دهخدا
وخشیرک . [ وَ رَ ] (اِ) درمنه ٔ خراسانی باشد مشهور به درمنه ٔ ترکی و معرب آن وخشیرق است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
-
خشکن
لغتنامه دهخدا
خشکن . [خ ُ ک َ ] (اِ) درمنه . الشکع. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
اثغام
لغتنامه دهخدا
اثغام . [ اِ ](ع مص ) اثغام رأس ؛ چون درمنه سپید شدن موی سر. || اِثغام اناء؛ پر کردن خنور را. || اثغام کسی ؛ بخشم آوردن او را. || شاد کردن . || اثغام وادی ؛ درمنه رویانیدن آن .
-
چغز
لغتنامه دهخدا
چغز. [ چ َ غ َ ] (اِ) بوته ٔ گیاهی است شبیه به درمنه لیکن مانند جاروب سفید میباشد. (برهان ). بوته ٔ گیاه سپیدمانند درمنه شبیه بجاروب . (انجمن آرا) (آنندراج ). بوته ٔ گیاهی باشد که بغایت سفید شود، مانند درمنه بود و شباهت تمام بجاروب داشته باشد. (جهانگ...
-
شاوزد
لغتنامه دهخدا
شاوزد. [ وَ ] (اِ) خار سفیدی باشد شبیه به درمنه که آن را بعربی ثَغام گویند. (برهان قاطع) (ازفرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). اسم سوکه است سفید شبیه به شیح و بعربی ثغام نامند. (فهرست مخزن الادویه ). خار سپید که جاوزد نیز گویند و بعربی ثغام خوانند و در قاموس ...
-
خیجک
لغتنامه دهخدا
خیجک . [ خ َ ج َ ] (اِ) درمنه . || سیاه دانه . خارخسک . || غنه ای است که بهندی مکتهی گویند. (یادداشت مؤلف ).
-
ثغامة
لغتنامه دهخدا
ثغامة. [ ث َ م َ ] (ع اِ) یکی ثغام . ج ، اثغماء. درمنه ٔ سپید و پیری را بدان تشبیه کنند.
-
شیاح
لغتنامه دهخدا
شیاح . [ ش َی ْ یا ] (ع ص ) درمنه فروش . (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ) (یادداشت مؤلف ).