درنگانلغتنامه دهخدادرنگان . [ دِ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع در 52 هزارگزی شمال باختری مشهد و 5 هزارگزی جنوب کشف رود. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span cla
درنیانلغتنامه دهخدادرنیان . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین واقع در 25 هزارگزی آوج با 641 تن سکنه (طبق سرشماری سال 1335 هَ . ش .). آب آن از رودخانه ٔ وهنده و را
درنیانلغتنامه دهخدادرنیان . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در 67 هزارگزی جنوب خاوری زرقان و 3 هزارگزی راه فرعی بند امیر به سلطان آباد، با 141 تن سکنه . آب آن
درنائیانGruidaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ درناسانان با جثۀ بزرگ و گردن و پاهایی طویل که پرهای زینتی خاکستری یا سفید دارند
درنگینلغتنامه دهخدادرنگین . [ دْرَ / دِرَ ] (اِخ ) نامی است که در قدیم به سرزمین سیستان می دادند. (از یسنا ص 61).
درنگانیدنلغتنامه دهخدادرنگانیدن . [ دَ / دِ رَ دَ ] (مص ) به درنگ داشتن . به آوا دادن درآوردن . به صدا انداختن . درنگیدن کنانیدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به درنگیدن شود.
درنگانهلغتنامه دهخدادرنگانه . [ دِ رِ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان فسارود بخش داراب شهرستان فساواقع در 34 هزارگزی جنوب باختری داراب و کنار راه شوسه ٔ دارب به فسا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
درنگانیدنلغتنامه دهخدادرنگانیدن . [ دَ / دِ رَ دَ ] (مص ) به درنگ داشتن . به آوا دادن درآوردن . به صدا انداختن . درنگیدن کنانیدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به درنگیدن شود.
درنگانهلغتنامه دهخدادرنگانه . [ دِ رِ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان فسارود بخش داراب شهرستان فساواقع در 34 هزارگزی جنوب باختری داراب و کنار راه شوسه ٔ دارب به فسا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).