درهولغتنامه دهخدادرهو. [ دَ ] (اِ) یک قسم دریچه و یا پنجره ای که از میان وی گلوله را بغلطانند. (ناظم الاطباء).
دراهولغتنامه دهخدادراهو. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دلگان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر، واقع در 40هزارگزی باختر بزمان و کنار راه مالرو بمپور به ریگان ، با 250 تن سکنه . آب آن از رودخانه و قنات و راه آن مالرو است . ساکنان ای
درهوالغتنامه دهخدادرهوا. [ دَ هََ] (ص مرکب ) آویخته و معلق . (ناظم الاطباء). اندروا.- در هوا شدن ؛ معلق شدن . آویخته شدن . (ناظم الاطباء).- پادرهوا ؛ بدون استواری و استحکام .- || بدون تعقل و تفکر. (ناظم الاطباء). و رجوع به این ترکیبا
درهوسلغتنامه دهخدادرهوس . [ دِ هََ ] (ع ص ) سخت و درشت . (منتهی الارب ). شدید. (اقرب الموارد). دَراهس . و رجوع به دراهس شود.
درهوالغتنامه دهخدادرهوا. [ دَ هََ] (ص مرکب ) آویخته و معلق . (ناظم الاطباء). اندروا.- در هوا شدن ؛ معلق شدن . آویخته شدن . (ناظم الاطباء).- پادرهوا ؛ بدون استواری و استحکام .- || بدون تعقل و تفکر. (ناظم الاطباء). و رجوع به این ترکیبا
درهوسلغتنامه دهخدادرهوس . [ دِ هََ ] (ع ص ) سخت و درشت . (منتهی الارب ). شدید. (اقرب الموارد). دَراهس . و رجوع به دراهس شود.