دره شگفتلغتنامه دهخدادره شگفت . [ دَرْ رَ ش ِ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند. واقع در 58هزارگزی شمال باختری شوسف و7هزارگزی جنوب خاوری هشتوکان ، با 450 تن سکنه . آب
کارخانة لبنیاتdairy factory, creamery, dairyواژههای مصوب فرهنگستانواحدی تولیدی که در آن فراوردههای شیری تولید میشود
پخشینۀ لبنیdairy spreadواژههای مصوب فرهنگستانپخشینهای که پایۀ آن چربی شیر است و میزان چربی آن کمتر از کره است
پیغذای لبنیdairy dessertواژههای مصوب فرهنگستانپیغذایی آمادۀ مصرف، ازجمله انواع بستنی خامهای و پنیرهای تازه و شیرخاگین، که از فراوردههای شیری مانند خامه و شیر و ماست تهیه شده باشد
فراوردۀ لبنیdairy productواژههای مصوب فرهنگستانهر فراوردۀ غذایی که از شیر تهیه شود متـ . فراوردۀ شیری milk product
نوشابۀ لبنیdairy beverageواژههای مصوب فرهنگستاننوشابهای که عمدتاً از شیر و فراوردههای آن تهیه میشود
لیرکلغتنامه دهخدالیرک . [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 70000گزی جنوب الیگودرز، کنار راه مالرو دره شگفت به ایلرد. کوهستانی و سردسیر. دارای 301 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، ل
درهلغتنامه دهخدادره . [ دَ رَ / رِ / دَرْ رَ / رِ ] (اِ) گشادگی میان دو کوه . (برهان ). گشادگی میان کوه را به شکنبه تشبیه نمودند ودره گفتند. (جهانگیری ). گشادگی میان کوهها بخصوص درآنجایی که
درهلغتنامه دهخدادره . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرزشهرستان بروجرد. واقع در26هزارگزی شمال الیگودرز و 17 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ شاه زند. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
درهلغتنامه دهخدادره . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کاشان . واقع در 18هزارگزی جنوب باختری کاشان ، با 250 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="h
درهلغتنامه دهخدادره . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیاخ بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 48هزارگزی جنوب باختری شیراز و 25هزارگزی راه شوسه ٔ کازرون به شیراز، با 105 تن سکنه . آب آن از
درهلغتنامه دهخدادره . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) نام ولایتی است از ملک بدخشان که مردم آنجا به خوش صورتی مشهورند و انار خوب در آنجا می شود. (برهان ).
دراندرهلغتنامه دهخدادراندره . [ دَ رَ ] (اِخ ) نام لشکرگاهی در جهودان که آن شهری است آبادان و بانعمت و ناحیت «مانشان » به آن پیوسته است . (از حدود العالم چ دانشگاه ص 96 و 97).
درهلغتنامه دهخدادره . [ دَ رَ / رِ / دَرْ رَ / رِ ] (اِ) گشادگی میان دو کوه . (برهان ). گشادگی میان کوه را به شکنبه تشبیه نمودند ودره گفتند. (جهانگیری ). گشادگی میان کوهها بخصوص درآنجایی که
درهلغتنامه دهخدادره . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرزشهرستان بروجرد. واقع در26هزارگزی شمال الیگودرز و 17 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ شاه زند. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
درهلغتنامه دهخدادره . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کاشان . واقع در 18هزارگزی جنوب باختری کاشان ، با 250 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="h
درهلغتنامه دهخدادره . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیاخ بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 48هزارگزی جنوب باختری شیراز و 25هزارگزی راه شوسه ٔ کازرون به شیراز، با 105 تن سکنه . آب آن از