دروکرواژهنامه آزاد(زبان پاک) مرکب از درو و کار؛ کسی که کارش درو کردن است، مانند:ستمکر (ستم+کار)؛ آهنکر (آهن+کار)؛ مسکر (مس+کار).
دریاکارلغتنامه دهخدادریاکار. [ دَرْ ] (ص مرکب ) آنکه کار دریا کند. (آنندراج ). ملاح و کشتیبان . (ناظم الاطباء) : گفت کای از ضمیر دریاکارگشته بازارگان دریابار.میرخسرو (از آنندراج ).