درپیچانلغتنامه دهخدادرپیچان . [ دَ ] (ص مرکب ) مشکل . دشوار. مشوش . پیچدار. (ناظم الاطباء): عَسِر؛ کار درپیچان و دشوار. (منتهی الارب ).- درپیچان ساختن ؛ مشکل کردن . مشکل ساختن : لوی امره ؛ درپیچان ساخت کار او را. (از منتهی الارب ).- درپیچان شدن ک
زهکش سنگریزهایFrench drain, rubble drain, stone drainواژههای مصوب فرهنگستانگودالی نسبتاً کمعمق برای جمعآوری آبهای سطحی که در آن لولهای سفالی با اتصالات باز یا لولههای بتنی متخلخل آب را به بستری از سنگریزههایی که گرداگرد لولهها پشتهریزی شدهاند میرساند
زهکش خاکیland drain, field drainواژههای مصوب فرهنگستانلولههای سفالی با اتصال لببهلب و طرح جناغی با عمق 300 تا 600 میلیمتر از سطح زهکشی برای تخلیۀ آب
دارکاست تجاریcommercial drain, commodity drain, removalواژههای مصوب فرهنگستانکاهش موجودی داری که ارزش تجاری دارد
درانلغتنامه دهخدادران . [ دَ / دَرْ را ] (نف ) صفت بیان حالت از دریدن . درنده . در حال دریدن : و آن یکی همچو ببر درانا. عبید زاکانی .- جامه دران ؛ چاک زنان در جامه <span class=
درپیچیدگیلغتنامه دهخدادرپیچیدگی . [ دَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت درپیچان . درپیچان بودن . التواء. عَسَق . (منتهی الارب ). و رجوع به در پیچیدن شود.
اقلعتاتلغتنامه دهخدااقلعتات . [ اِ ل ِ ] (ع مص ) سخت درپیچان و مرغول شدن موی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
زعللغتنامه دهخدازعل . [ زَ ع ِ ] (ع ص ) سخت گرسنه و درپیچان از گرسنگی . || شادان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
تعصیلغتنامه دهخداتعصی . [ ت َ ع َص ْ صی ] (ع مص ) دشوار و درپیچان شدن کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نافرمانی کردن و عناد ورزیدن . (از اقرب الموارد).
متقعطلغتنامه دهخدامتقعط. [ م ُ ت َ ق َع ْ ع ِ ] (ع ص ) مرد سخت درپیچان و مرغول موی . || سختی کننده در امور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد).