دریعلغتنامه دهخدادریع. [ دُ رَ ] (ع اِ مصغر) مصغر درع است به معنی زره ، برخلاف قیاس ، چه قیاس آن دریعة است بالهاء. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کارخانة لبنیاتdairy factory, creamery, dairyواژههای مصوب فرهنگستانواحدی تولیدی که در آن فراوردههای شیری تولید میشود
پخشینۀ لبنیdairy spreadواژههای مصوب فرهنگستانپخشینهای که پایۀ آن چربی شیر است و میزان چربی آن کمتر از کره است
پیغذای لبنیdairy dessertواژههای مصوب فرهنگستانپیغذایی آمادۀ مصرف، ازجمله انواع بستنی خامهای و پنیرهای تازه و شیرخاگین، که از فراوردههای شیری مانند خامه و شیر و ماست تهیه شده باشد
فراوردۀ لبنیdairy productواژههای مصوب فرهنگستانهر فراوردۀ غذایی که از شیر تهیه شود متـ . فراوردۀ شیری milk product
نوشابۀ لبنیdairy beverageواژههای مصوب فرهنگستاننوشابهای که عمدتاً از شیر و فراوردههای آن تهیه میشود
دریعاءلغتنامه دهخدادریعاء. [ دُ رَ ] (اِخ ) دهی است به زبید. (منتهی الارب ). قریه ای است از قرای زبید دریمن . (از معجم البلدان ).
دریعةلغتنامه دهخدادریعة. [ دُ رَ ع َ ] (ع اِ مصغر) مصغر درع است به معنی زره . دُریع. (از منتهی الارب ). و رجوع به دریع شود.
flinchingدیکشنری انگلیسی به فارسیجرقه زدن، شانه خالی کردن، بخود پیچیدن، دریع داشتن، لرزیدن، عدول کردن
درعلغتنامه دهخدادرع . [ دِ ] (ع اِ) جامه ای است که از زره آهنین بافته می شود و آنرا در جنگها برای محافظت از اسلحه ٔ دشمن در بر کنند. (از اقرب الموارد). زره . (دهار) (غیاث ) (نصاب ). زره ، و آن غیر یلبه است که جوشن باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). مؤنث است و گاهی مذکر نیز بکار رود. (از منتهی الا
دریعاءلغتنامه دهخدادریعاء. [ دُ رَ ] (اِخ ) دهی است به زبید. (منتهی الارب ). قریه ای است از قرای زبید دریمن . (از معجم البلدان ).
دریعةلغتنامه دهخدادریعة. [ دُ رَ ع َ ] (ع اِ مصغر) مصغر درع است به معنی زره . دُریع. (از منتهی الارب ). و رجوع به دریع شود.
تدریعلغتنامه دهخداتدریع. [ ت َ ] (ع مص )زره پوشانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و نیز مدرعه و دراعه پوشانیدن کسی را. (منتهی الارب ). || پیراهن پوشانیدن زن را. || پیش برآمدن مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد