دزبانولغتنامه دهخدادزبانو. [ دِ ] (اِ مرکب ) بانوی دز. ملکه ٔ دز. ملکه ٔ قلعه و حصار : لیلی نه که لعبت حصاری دزبانوی قلعه ٔ عماری . نظامی .او در آن دز چو بانوی سقلاب هیچ دزبانو آن ندیده به خواب . نظامی .