دزدکیلغتنامه دهخدادزدکی . [ دُ دَ ] (ق مرکب ) چون دزد. بسان دزد. چون دزدان . دزدانه . دزدوار.بصورت دزدی . (یادداشت مرحوم دهخدا). || پنهانی . مخفیانه . به نهانی . (یادداشت مرحوم دهخدا).- دزدکی ؛ در چیزی دیدن و نگاه کردن ، دزدیده در وی نظر کردن . از زیر چشم دیدن . (ی
دزدکیفرهنگ فارسی عمید۱. بهطور پنهانی؛ دور از چشم دیگران: او دزدکی غذا میخورد.۲. (صفت) پنهانی؛ یواشکی: لبخند دزدکی.
poachingدیکشنری انگلیسی به فارسیشکارچی، تجاوز کردن به، اب پز کردن، فرو کردن، دزدکی شکار کردن، راندن، هل دادن، بهم زدن، لگد زدن، دزدیدن، برخلاف مقررات شکار صید کردن
poachesدیکشنری انگلیسی به فارسیسلاح ها، تجاوز کردن به، اب پز کردن، فرو کردن، دزدکی شکار کردن، راندن، هل دادن، بهم زدن، لگد زدن، دزدیدن، برخلاف مقررات شکار صید کردن
poachدیکشنری انگلیسی به فارسیچنگال، تجاوز کردن به، اب پز کردن، فرو کردن، دزدکی شکار کردن، راندن، هل دادن، بهم زدن، لگد زدن، دزدیدن، برخلاف مقررات شکار صید کردن
اسلقدیکشنری عربی به فارسیاب پز کردن (تخم مرغ با پوست) , فرو کردن , دزدکي شکار کردن , برخلا ف مقررات شکار صيد کردن , تجاوز کردن به , راندن , هل دادن , بهم زدن , لگد زدن , خيساندن , دزديدن
دزدکیلغتنامه دهخدادزدکی . [ دُ دَ ] (ق مرکب ) چون دزد. بسان دزد. چون دزدان . دزدانه . دزدوار.بصورت دزدی . (یادداشت مرحوم دهخدا). || پنهانی . مخفیانه . به نهانی . (یادداشت مرحوم دهخدا).- دزدکی ؛ در چیزی دیدن و نگاه کردن ، دزدیده در وی نظر کردن . از زیر چشم دیدن . (ی
دزدکیفرهنگ فارسی عمید۱. بهطور پنهانی؛ دور از چشم دیگران: او دزدکی غذا میخورد.۲. (صفت) پنهانی؛ یواشکی: لبخند دزدکی.
دزدکیلغتنامه دهخدادزدکی . [ دُ دَ ] (ق مرکب ) چون دزد. بسان دزد. چون دزدان . دزدانه . دزدوار.بصورت دزدی . (یادداشت مرحوم دهخدا). || پنهانی . مخفیانه . به نهانی . (یادداشت مرحوم دهخدا).- دزدکی ؛ در چیزی دیدن و نگاه کردن ، دزدیده در وی نظر کردن . از زیر چشم دیدن . (ی
دزدکیفرهنگ فارسی عمید۱. بهطور پنهانی؛ دور از چشم دیگران: او دزدکی غذا میخورد.۲. (صفت) پنهانی؛ یواشکی: لبخند دزدکی.