دزدلغتنامه دهخدادزد. [ دُ ] (ص ،اِ) ترجمه ٔ سارق است . (آنندراج ). سارق و کسی که می دزدد و دزدی می کند و راهزن و قطاع الطریق . (ناظم الاطباء). رباینده ٔ مال دیگران .که مال دیگران نهانی برگیرد و برد. آنکه به نهانی ، و در سفرها آشکار، مال دیگران برد. آنکه مالی بسرقت برد. آنکه پیوسته سرقت کند.
piratesدیکشنری انگلیسی به فارسیدزدان دریایی، دزد دریایی، دزد ادبی، غارتگر، غارت کردن، دزدی دریایی کردن، دزدی ادبی کردن
قرصاندیکشنری عربی به فارسیدزد دريايي , دزد ادبي , دزدي دريايي کردن , بدون اجازه ناشر يا صاحب حق طبع چاپ کردن , دزدي ادبي کردن
دزدلغتنامه دهخدادزد. [ دُ ] (ص ،اِ) ترجمه ٔ سارق است . (آنندراج ). سارق و کسی که می دزدد و دزدی می کند و راهزن و قطاع الطریق . (ناظم الاطباء). رباینده ٔ مال دیگران .که مال دیگران نهانی برگیرد و برد. آنکه به نهانی ، و در سفرها آشکار، مال دیگران برد. آنکه مالی بسرقت برد. آنکه پیوسته سرقت کند.
دردزدلغتنامه دهخدادردزد. [ دَزَ ] (ن مف مرکب ) دردزده . دردمند. علیل : زمین خاک شد بوی طیبش توئی جهان دردزد شد طبیبش توئی .نظامی .
درم دزدلغتنامه دهخدادرم دزد. [ دِ رَ دُ ] (نف مرکب ) آنکه درم دزدد. دزد درم . || (اِ مرکب ) قُرْنَبی ̍،و آن جنسی است از خبزدوک و خبزدو. (مهذب الاسماء). جعل . (ناظم الاطباء). درم دوز. و رجوع به درم دوز شود.
دزدلغتنامه دهخدادزد. [ دُ ] (ص ،اِ) ترجمه ٔ سارق است . (آنندراج ). سارق و کسی که می دزدد و دزدی می کند و راهزن و قطاع الطریق . (ناظم الاطباء). رباینده ٔ مال دیگران .که مال دیگران نهانی برگیرد و برد. آنکه به نهانی ، و در سفرها آشکار، مال دیگران برد. آنکه مالی بسرقت برد. آنکه پیوسته سرقت کند.
دل دزدلغتنامه دهخدادل دزد. [ دِ دُ ] (نف مرکب ) دزدنده ٔ دل . دزد دل . آنکه دلها را می دزدد. آنکه دلها را می رباید. دلربا. رباینده ٔ دل . و این صفت محبوبه و معشوقه افتد : دل دزد و دلربای من آن سعتری پسرکآورد عمر من به غم هجر خود به سر. موقری
دله دزدلغتنامه دهخدادله دزد.[ دَ ل َ / ل ِ دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) در اصطلاح عامیانه ، آنکه چیزهای کم ارز دزدد. آنکه چیزهای کم بها دزدد. آنکه دزدیهای خرد و ناچیز کند. دزد چیزهای کم ارز.(یادداشت مرحوم دهخدا). نظیر آفتابه دزد و مانند آن ،دزدی که به چیزهای کوچک خا