دستکارلغتنامه دهخدادستکار.[ دَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) به دست کارنده . (برهان ). صانع و استاد هنرمند. (غیاث ). استاد چابکدست ماهر که دستکاری چیزها کند چون جراح و کحال و روشنگر. (انجمن آرا) (از آنندراج ). صنعت و پیشه کار و پیشه ور و کارگر. (ناظم الاطباء). صنعت کار. کارگر. صنعتگر. اهل صنعت . کار دس
دستکاریلغتنامه دهخدادستکاری . [ دَ ] (حامص مرکب ) عمل دستکار. با دست کار کردن . صنعت و کار دستی . صنعت کاری . (ناظم الاطباء). صنعت یدی . صنعت : چو ده گانه ای مانداز آن زر بجای در آن دستکاری بیفشرد پای . نظامی .به کهپایه دارم یکی دسکره
دستکاریواژهنامه آزاد(رایانه) هک کردن، رخنه و نفوذ به سیستم رایانه ای؛ تغییر به منظور گول زنی و تقلب، مانند دستکاری اطلاعات، دستکاری در سند یا شناسنامه، دستکاری در کنتور آب و برق؛ هرگونه تغییر با سلیقۀ شخصی، مانند دستکاری در اگزوز؛ انگولک کردن یا ور رفتن، مانند دستکاری جوش های صورت.
دستکاری ارزیcurrency manipulationواژههای مصوب فرهنگستاندخالت در بازار ارز برای بالا یا پایینتر نگهداشتن نرخ ارز نسبت به نرخ ارز تعادلی (equilibrium exchange rate)
دستکاریلغتنامه دهخدادستکاری . [ دَ ] (حامص مرکب ) عمل دستکار. با دست کار کردن . صنعت و کار دستی . صنعت کاری . (ناظم الاطباء). صنعت یدی . صنعت : چو ده گانه ای مانداز آن زر بجای در آن دستکاری بیفشرد پای . نظامی .به کهپایه دارم یکی دسکره
دستکاریواژهنامه آزاد(رایانه) هک کردن، رخنه و نفوذ به سیستم رایانه ای؛ تغییر به منظور گول زنی و تقلب، مانند دستکاری اطلاعات، دستکاری در سند یا شناسنامه، دستکاری در کنتور آب و برق؛ هرگونه تغییر با سلیقۀ شخصی، مانند دستکاری در اگزوز؛ انگولک کردن یا ور رفتن، مانند دستکاری جوش های صورت.
دستکاری ارزیcurrency manipulationواژههای مصوب فرهنگستاندخالت در بازار ارز برای بالا یا پایینتر نگهداشتن نرخ ارز نسبت به نرخ ارز تعادلی (equilibrium exchange rate)
اسکارپالغتنامه دهخدااسکارپا. [ اِ ](اِخ ) آنتونیو. دستکار (جرّاح ) و عالم تشریح ایتالیائی . (1747 - 1832 م .).
خوردکاریلغتنامه دهخداخوردکاری . [ خوَرْدْ/ خُرْدْ ] (حامص مرکب ) دقت پسندی و صنعت باریک و نازک که استادان دستکار نمایند. (آنندراج ). خردکاری .
متصرملغتنامه دهخدامتصرم . [ م ُ ت َ ص َرْ رِ ] (ع ص ) بریده گردنده و بریده . (آنندراج ). بریده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصرم شود. || دستکار قابل و ماهر و کارآزموده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تصرم شود.
دستکاریلغتنامه دهخدادستکاری . [ دَ ] (حامص مرکب ) عمل دستکار. با دست کار کردن . صنعت و کار دستی . صنعت کاری . (ناظم الاطباء). صنعت یدی . صنعت : چو ده گانه ای مانداز آن زر بجای در آن دستکاری بیفشرد پای . نظامی .به کهپایه دارم یکی دسکره
دستکاری ارزیcurrency manipulationواژههای مصوب فرهنگستاندخالت در بازار ارز برای بالا یا پایینتر نگهداشتن نرخ ارز نسبت به نرخ ارز تعادلی (equilibrium exchange rate)
دستکاری انتخاباتballot-riggingواژههای مصوب فرهنگستانبهکارگیری هر روش نادرست در برگزاری انتخابات به نفع یک نامزد یا حزب خاص
دستکاری تصویرimage manipulationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند تغییر یک تصویر رقمی بهکمک نرمافزارهای ترسیم