دستکشفرهنگ فارسی عمید۱. پوشاک دست که با نخ یا پشم میبافند یا از چرم نازک یا پوست یا پارچه بهاندازۀ دست و به شکل دست درست میکنند.۲. (صفت مفعولی) [قدیمی، مجاز] اصیل؛ نجیب، خصوصاً در مورد اسب: ◻︎ چو بیدار شد رستم از خواب خوش / برآشفت با بارۀ دستکش (فردوسی: ۲/۲۷).۳. [قدیمی] کسی که به چیزی دست بکشد.۴. [ق
دستکشفرهنگ فارسی معین(دَ کَ یا کِ) (اِمر.) پوشاک نخی ، ابریشمی ، پشمی ، چرمی یا پلاستیکی که با آن دست را به منظور گرم نگه داشتن و یا محافظت کردن بپوشانند.
قفازدیکشنری عربی به فارسیدستکش , دستکش بلند , دستکش بيش بال , دستکش داراي يک جا براي چهار انگشت ويکجا براي انگشت شست
دستکشفرهنگ فارسی عمید۱. پوشاک دست که با نخ یا پشم میبافند یا از چرم نازک یا پوست یا پارچه بهاندازۀ دست و به شکل دست درست میکنند.۲. (صفت مفعولی) [قدیمی، مجاز] اصیل؛ نجیب، خصوصاً در مورد اسب: ◻︎ چو بیدار شد رستم از خواب خوش / برآشفت با بارۀ دستکش (فردوسی: ۲/۲۷).۳. [قدیمی] کسی که به چیزی دست بکشد.۴. [ق
دستکشفرهنگ فارسی معین(دَ کَ یا کِ) (اِمر.) پوشاک نخی ، ابریشمی ، پشمی ، چرمی یا پلاستیکی که با آن دست را به منظور گرم نگه داشتن و یا محافظت کردن بپوشانند.
دستکشفرهنگ فارسی عمید۱. پوشاک دست که با نخ یا پشم میبافند یا از چرم نازک یا پوست یا پارچه بهاندازۀ دست و به شکل دست درست میکنند.۲. (صفت مفعولی) [قدیمی، مجاز] اصیل؛ نجیب، خصوصاً در مورد اسب: ◻︎ چو بیدار شد رستم از خواب خوش / برآشفت با بارۀ دستکش (فردوسی: ۲/۲۷).۳. [قدیمی] کسی که به چیزی دست بکشد.۴. [ق