دشتابلغتنامه دهخدادشتاب . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرنو بالاولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 155 تن . آب آن از رودخانه . محصول آجا غلات و زیره . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
دستیابلغتنامه دهخدادستیاب . [ دَس ْت ْ ] (نف مرکب ) دست یابنده . بدست آورنده . آنکه به چیزی دست یابد. موفق . غالب . کامیاب .- دستیاب بودن بر کسی یا چیزی ؛ بر او غلبه داشتن . بر او تفوق داشتن . بر او دست یافتن : گر او را بدی بر تو بر دستیا
دستیابفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که به امری یا چیزی دست یابد؛ دستیابنده.۲. (صفت مفعولی) بهدستآمده؛ آنچه انسان با کار و کوشش بهدست بیاورد.
جنگل دستیابaccessible forestواژههای مصوب فرهنگستانجنگلی که برای برداشت چوب و سایر فراوردههای جنگلی قابل دسترسی است
بادشتابلغتنامه دهخدابادشتاب . [ ش ِ ] (ص مرکب ) تندرو. سریعالسیر : چو وقت حمله بود آفتی است بادشتاب چو وقت علم بود رحمتی است کوه درنگ . فرخی .کوه درنگ است و نیز بادشتابست آن چه رکابست یارب آن چه عنانست ؟؟
لباس ضدشتابanti-G suit, pressure suitواژههای مصوب فرهنگستانلباسی که خدمۀ پرواز برای خنثی کردن آثار شتاب مثبت میپوشند متـ . ضدشتاب