اختلافزمان رسیدtime difference of arrival, TDOAواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش موقعیتیابی بر مبنای موقعیتیابی هذلولوی با مشاهدۀ اختلافزمان نشانکهای دریافتی از دو ایستگاه مبنا
دعوالغتنامه دهخدادعوا. [ دَع ْ ] (ع ، اِمص ) دعوی ، در تداول عامه ٔ فارسی زبانان . پرخاش . (ناظم الاطباء). سرزنش کردن و سرکوفت زدن و مورد بازخواست قرار دادن کودک یا زیردست ، در این صورت گویند: بچه را دعواش کردم . (فرهنگ لغات عامیانه ). و رجوع به دعوا کردن شود. || خصومت . نزاع . جدال . جنگ . (
دعواءلغتنامه دهخدادعواء. [ دُ ع َ ] (ع اِ) ج ِ دَعی ّ است به معنی دعوت شدگان به طعام . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). رجوع به دعی شود.
دهواءلغتنامه دهخدادهواء. [ دَهَْ ] (ع ص ) داهیة دهواء؛ بلای سخت ، مبالغه است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). به طور مبالغه بلای سخت را گویند. (ناظم الاطباء).
دهواءلغتنامه دهخدادهواء. [ دُ هََ ] (ع اِ) ج ِ دَهی ّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به دهی شود.
منازعهفرهنگ مترادف و متضادتنازع، جدال، جنگ، دعوا، کشمکش، مرافعه، مناقشه، نزاع، منازعت، درگیری، ستیز، ستیزه
دعوافرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ش، مشاجره، مرافعه، دعوا[و]مرافعه، زدوخورد، کتککاری، بزنبزن، غائله، ماجرا، ستیزه، ستیز، مبارزه، مسابقه
معرکهلغتنامه دهخدامعرکه . [ م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ ] (از ع ، اِ) جنگ گاه و جای کارزار و این صیغه ٔ اسم ظرف است از عرک که «به معنی مالیدن و گوشمال دادن و خراشیدن » است . چون دلیران در کارزار همدیگر را می مالند لهذا جنگ گاه را، «معرکه » اسم ظرف شد. (غیاث ). مید
قضیةلغتنامه دهخداقضیة. [ ق َ ضی ی َ ] (ع مص ) دارای همه ٔ معانی قَضْی و قضاء است . قضی یقضی قضیاً و قضأاً و قضیةً. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَضْی و قضاء شود. || (اِ) مطلوب و مراد. || حکم وامر. (ناظم الاطباء). فرمان . (منتهی الارب ). || فتوا. || دلیل . || داستان و حکایت . نقل و
دعوالغتنامه دهخدادعوا. [ دَع ْ ] (ع ، اِمص ) دعوی ، در تداول عامه ٔ فارسی زبانان . پرخاش . (ناظم الاطباء). سرزنش کردن و سرکوفت زدن و مورد بازخواست قرار دادن کودک یا زیردست ، در این صورت گویند: بچه را دعواش کردم . (فرهنگ لغات عامیانه ). و رجوع به دعوا کردن شود. || خصومت . نزاع . جدال . جنگ . (
دعوادیکشنری فارسی به انگلیسیaggro, argument, difference, disagreement, falling-out, jar, misunderstanding, quarrel, tiff
دعوافرهنگ مترادف و متضادآشوب، اختلاف، تنازع، حرب، زدوخورد، کشمکش، مجادله، مرافعه، مشاجره، منازعه، نزاع ≠ صلح
دعوالغتنامه دهخدادعوا. [ دَع ْ ] (ع ، اِمص ) دعوی ، در تداول عامه ٔ فارسی زبانان . پرخاش . (ناظم الاطباء). سرزنش کردن و سرکوفت زدن و مورد بازخواست قرار دادن کودک یا زیردست ، در این صورت گویند: بچه را دعواش کردم . (فرهنگ لغات عامیانه ). و رجوع به دعوا کردن شود. || خصومت . نزاع . جدال . جنگ . (
دعوادیکشنری فارسی به انگلیسیaggro, argument, difference, disagreement, falling-out, jar, misunderstanding, quarrel, tiff