دعکةلغتنامه دهخدادعکة. [ دَ ک َ ] (ع اِ) گروه شتران . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || باران که به یک بار آید. (منتهی الارب ). یک بار باران آمدن . (از اقرب الموارد). دعقة. و رجوع به دعقة شود. || جانب و راه . (منتهی الارب ). جانب و جهت راه . (از اقرب الموارد).
دعقةلغتنامه دهخدادعقة. [ دَ ق َ] (ع اِ) گروه شتران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || باران که یک بار آید. (منتهی الارب ). یک بار باران آمدن . (ازاقرب الموارد). دعکة. و رجوع به دعکة شود. || حمله و فریاد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
دهقةلغتنامه دهخدادهقة. [ دَ ق َ ] (ع اِ) اول مال ، و یقال لی دهقة من المال ؛ ای اعطانی منه صدراً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
ضحکةدیکشنری عربی به فارسیبا خنده اظهار داشتن , با نفس بريده بريده(دراثرخنده)سخن گفتن , ول خنديدن , صداي خنده , خنده , خنديدن , خندان بودن
دعقةلغتنامه دهخدادعقة. [ دَ ق َ] (ع اِ) گروه شتران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || باران که یک بار آید. (منتهی الارب ). یک بار باران آمدن . (ازاقرب الموارد). دعکة. و رجوع به دعکة شود. || حمله و فریاد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
جانبلغتنامه دهخداجانب . [ ن ِ ] (ع اِ) پهلو. کرانه . ج ، جوانب . (منتهی الارب ). طرف . کنار. (بهار عجم ). سوی . جهت . ضلع. ناحیه . کناره . سمت . سو. کران . بر. زی .نحو. شطر. ناحیت . ور. رهگذر. رهگذار. قَذف . قذفه . قَذَف . شَظو. (منتهی الارب ). جَناح . صوب . عُرض . لِفت . حَجاج . حِجاج . (منت
راهلغتنامه دهخداراه . (اِ) طریق . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (دهار) (سروری ). بعربی صراط و طریق گویند. (برهان ). سبیل . (دهار) (ترجمان القرآن ). صراط. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). در پهلوی راس و راه و در ایرانی باستان : رثیه و در اوستا، رایثیه و در کردی ، ری و ری ّ و در سرخه ای ، ول