دفنسلغتنامه دهخدادفنس .[ دِ ن ِ ] (ع ص ، اِ) زن گول . (منتهی الارب ). حمقاء. (اقرب الموارد). || مرد گول فرومایه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زن گران جسم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ذیفنوسلغتنامه دهخداذیفنوس . (اِخ ) نام مردی رامشگر در وامق و عذرای عنصری که خدمت فلقراط کردی : جهاندیده ای نام او ذی فنوس که کردی بر آوای بلبل فسوس .
دفناسلغتنامه دهخدادفناس . [ دِ ] (ع ص ،اِ) مرد گول فرومایه . || مرد بخیل . || راعی کاهل که بخواب رود و شتران را بگذارد که تنها چرا کنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مدفنسلغتنامه دهخدامدفنس . [ م ُدَ ن ِ ] (ع ص ) مرد گران جسم که از جا نجنبد. (منتهی الارب ). الثقیل لایبرح . (متن اللغة) (از اقرب الموارد).