دقراءلغتنامه دهخدادقراء. [ دَ ] (ع ص ) زمین سرسبز و بسیار آب و رطوبت و پرگیاه : أرض دقراء. (از اقرب الموارد).
قلعه ذکریالغتنامه دهخداقلعه ذکریا. [ ق َ ع َ ذَ ک َ ری ْ یا ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 2هزارگزی شمال خاوری کوزران و کنار رودخانه ٔ قره سو. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 154
دقریلغتنامه دهخدادقری . [ دَ ق َ را ] (ع اِ) مرغزار نیکوی بسیار نبات . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دقر. و رجوع به دقر شود. || (اِخ ) مرغزاری است . (از منتهی الارب ). روضه ای است در صحراء. (از معجم البلدان ).روضه ای است نیکو و بسیارنبات . (از اقرب الموارد).
ذکریلغتنامه دهخداذکری . [ ] (اِخ ) ابراهیم افندی . از متأخرین شعرای عثمانی است . مولد اوبه سال 1210 هَ . ق . در اوزیجه نزدیک شهر بلگراد صربستان . و او در بوسنه به تحصیل مقدمات علوم پرداخت وسپس به موطن خویش بازگشت . و در آنجا بنام کوچک مشهور است وی بترکی شعر
ذکریلغتنامه دهخداذکری . [ ذِ را ] (ع اِمص ) اسم مصدر از ذکر. تذکیر. یاد. یادآوردن . یادآوری . یادکرد. (دهار). یاد کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تذکار. تذکیر. ذکر. تذکر. || بیان کردن . خلاف نسیان . || قیامت .ساعت . رستخیز. رستاخیز. || توبة. انابة. بازگشت از گناه : و انّی له الذکری . || و
ذکريدیکشنری عربی به فارسیسوگواري ساليانه , جشن ساليانه عروسي , مجلس يادبود يا جشن ساليانه , جشن يادگاري , وابسته به قوه حافظه , ياداوري , تذکر , خاطر , ذهن , يادگاري
بندقراءلغتنامه دهخدابندقراء. [ ب َ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان تکاب است که در بخش ریوش شهرستان کاشمر واقع است . و 432 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).