دققةلغتنامه دهخدادققة. [ دَ ق َق َ ] (ع اِ) ج ِ داق ّ. (منتهی الارب ). آشکارکنندگان عیوب مردمان . (از اقرب الموارد). رجوع به داق ّ شود.
دقیقهلغتنامه دهخدادقیقه . [ دَ قی ق َ /ق ِ ] (از ع ، ص ، اِ) دقیقه . مؤنث دقیق . ج ، أدِقّة،أدِقّاء. (از اقرب الموارد). در ناظم الاطباء جمع آن دِقاق و دَقائق ضبط شده است . رجوع به دقیق شود. || نکته ٔ باریک لطیفه . نازک کاری . (یادداشت مرحوم دهخدا) <span cla
دککةلغتنامه دهخدادککة. [ دِ ک َ ک َ ] (ع اِ) ج ِ دُک ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به دک ّ شود.
دقيقةدیکشنری عربی به فارسیدقيقه , دم , ان , لحظه , پيش نويس , مسوده , يادداشت , گزارش وقايع , خلا صه مذاکرات , خلا صه ساختن , صورت جلسه نوشتن , پيش نويس کردن , بسيار خرد , ريز , جزءي , کوچک
دقیقهفرهنگ فارسی عمید۱. = دقیق۲. (اسم) یکشصتم ساعت که شصت ثانیه است.۳. (اسم) (نجوم) یک شصتم از یک درجه.۴. [قدیمی] نکتۀ باریک و ظریف.
داقلغتنامه دهخداداق . [ داق ق ] (ع ص ) عیب گوی مسلمانان . ج ، دَقَقَة. (منتهی الارب ). ظاهرکننده ٔ عیوب مردم . (از اقرب الموارد). || کوبنده : و خاصیته (خاصیة الطلق ) انه لو دقه الداق ... لم تعمل فیه شیئاً. (ابن البیطار).
مدققةلغتنامه دهخدامدققة. [ م ُ دَق ْ ق َ ق َ ] (ع اِ) نوعی طعام که از خرما و نان کوفته ترتیب دهند با روغن . (منتهی الارب ). || طعامی است که از گوشت ریزه ریزه کرده ٔسرخ کرده ترتیب دهند و ترکها آن را کوفته نامند. (ازاقرب الموارد). مدقوقة. گوشتابه . (یادداشت مؤلف ).