دلقکلغتنامه دهخدادلقک . [ دَ ق َ ] (اِخ ) معرب تلخک . طلخک . (یادداشت مرحوم دهخدا). نام مسخره ای . (از غیاث ) (از آنندراج ). نام مسخره ای که طلحک نامیده میشد. (ناظم الاطباء) : شاه با دلقک همی شطرنج باخت مات کردش زود خشم شه بتافت . مولوی .<
دلقکفرهنگ فارسی عمیدلوده؛ مسخره؛ شوخ؛ کسی که کارهای خندهآور بکند و مردم را بخنداند. Δ در اصل مسخرهای بوده در دربار سلطان محمود غزنوی که طلحک نامیده میشده.
دلقکclown, clown characterواژههای مصوب فرهنگستانشخصیت شوخ و بذلهگویی که در نمایش و سیرک حرکات خندهآور میکند و لطیفه میگوید
دلقکلغتنامه دهخدادلقک . [ دَ ق َ ] (اِخ ) معرب تلخک . طلخک . (یادداشت مرحوم دهخدا). نام مسخره ای . (از غیاث ) (از آنندراج ). نام مسخره ای که طلحک نامیده میشد. (ناظم الاطباء) : شاه با دلقک همی شطرنج باخت مات کردش زود خشم شه بتافت . مولوی .<
دلقکفرهنگ فارسی عمیدلوده؛ مسخره؛ شوخ؛ کسی که کارهای خندهآور بکند و مردم را بخنداند. Δ در اصل مسخرهای بوده در دربار سلطان محمود غزنوی که طلحک نامیده میشده.
دلقکclown, clown characterواژههای مصوب فرهنگستانشخصیت شوخ و بذلهگویی که در نمایش و سیرک حرکات خندهآور میکند و لطیفه میگوید
دلقکلغتنامه دهخدادلقک . [ دَ ق َ ] (اِخ ) معرب تلخک . طلخک . (یادداشت مرحوم دهخدا). نام مسخره ای . (از غیاث ) (از آنندراج ). نام مسخره ای که طلحک نامیده میشد. (ناظم الاطباء) : شاه با دلقک همی شطرنج باخت مات کردش زود خشم شه بتافت . مولوی .<
دلقکفرهنگ فارسی عمیدلوده؛ مسخره؛ شوخ؛ کسی که کارهای خندهآور بکند و مردم را بخنداند. Δ در اصل مسخرهای بوده در دربار سلطان محمود غزنوی که طلحک نامیده میشده.
دلقکclown, clown characterواژههای مصوب فرهنگستانشخصیت شوخ و بذلهگویی که در نمایش و سیرک حرکات خندهآور میکند و لطیفه میگوید