dampedدیکشنری انگلیسی به فارسیدم کرده، مرطوب کردن، دلمرده کردن، حالت خفقان پیدا کردن، مرطوب ساختن، خیساندن، خیس کردن
دلسردفرهنگ مترادف و متضادافسرده، بیاشتیاق، بیرغبت، دلسوخته، دلمرده، مایوس، ناامید، نومید، وازده ≠ امیدوار
dampsدیکشنری انگلیسی به فارسیدمپایی، رطوبت، مرطوب کردن، دلمرده کردن، حالت خفقان پیدا کردن، مرطوب ساختن، خیساندن، خیس کردن