دلوعلغتنامه دهخدادلوع . [ دَ ] (ع ص ، اِ) ناقة دلوع ؛ ماده شتری که پیشروی کند شتران را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || طریق و راه . (از اقرب الموارد).
دلوعلغتنامه دهخدادلوع . [ دُ ] (ع مص ) بیرون آمدن زبان از دهن . (از منتهی الارب ). خارج شدن زبان از دهان بسبب خستگی یاتشنگی . (از اقرب الموارد). دلع. رجوع به دلع شود.
دلویهلغتنامه دهخدادلویه . [ دِ ل َ وَی ْه ْ ] (اِخ ) لقب زیادبن ایوب طوسی است که محدث است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
دلوحلغتنامه دهخدادلوح . [ دَ] (ع ص ) بسیارآب . گویند: سحاب دلوح ؛ یعنی ابر بسیارآب . ج ، دُلُح . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دلوحلغتنامه دهخدادلوح . [ دُ ] (ع مص ) راه رفتن به کوتاه گام با بار گران بر پشت . (از منتهی الارب ). گران بار رفتن . (المصادر زوزنی ). زیر بار گران رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). با قدمهای کوتاه راه رفتن شخص بسبب سنگینی بار. (از اقرب الموارد).