دلپذیرلغتنامه دهخدادلپذیر. [ دِ پ َ ] (ن مف مرکب ) دل پذیر. دل پذیرفته . که دل آنرا بپذیرد. دلاویز است که مطلوب و مرغوب و دلخواه باشد. (برهان ) (آنندراج ). پذیرفته ٔ دل و آنکه حرکات و سکنانش مقبول دلها باشد. (از شرفنامه ٔ منیری ). دل نشین . دلخواه . دلچسب . محبوب . مطبوع و پسندیده . مقبول و موا
دلپذیردیکشنری فارسی به انگلیسیagreeable, comely, delicate, delicious, enjoyable, fairy, palatable, pleasant, pleasing, prepossessing, soft
دلپذیرلغتنامه دهخدادلپذیر. [ دِ پ َ ] (ن مف مرکب ) دل پذیر. دل پذیرفته . که دل آنرا بپذیرد. دلاویز است که مطلوب و مرغوب و دلخواه باشد. (برهان ) (آنندراج ). پذیرفته ٔ دل و آنکه حرکات و سکنانش مقبول دلها باشد. (از شرفنامه ٔ منیری ). دل نشین . دلخواه . دلچسب . محبوب . مطبوع و پسندیده . مقبول و موا
دلپذیریلغتنامه دهخدادلپذیری . [ دِ پ َ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت دلپذیر. مطبوع بودن . مرغوب بودن .دلخواه بودن . دلنشین بودن . محبوب بودن : هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی به دلپذیری نقش نگار ما نرسد.حافظ.