دلگرانیلغتنامه دهخدادلگرانی . [ دِ گ ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دلگران . دلگران بودن . رنجیدگی . آزردگی . (ناظم الاطباء). عتاب . رنجش . کدورت . کینه : هر آن دلگرانی کز آن داشتم بدین ای پسر از تو بگذاشتم . شمسی (یوسف و زلیخا).اگر چ
دلیرانهلغتنامه دهخدادلیرانه . [ دِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) منسوب به دلیر. مردانه . بطور شجاعت و دلاوری . (ناظم الاطباء). شجاعانه . همچون دلیران . جون شجاعان . || گستاخانه . (ناظم الاطباء). و رجوع به دلیر شود.
دلهرهفرهنگ مترادف و متضاداضطراب، بیقراری، تشویش، دغدغه، دلشوره، دلگرانی، دلنگرانی، دلواپسی، سرآسیمگی، قلق، هراش ≠ آرامش