دمپلغتنامه دهخدادمپ . [ دَ ] (اِ صوت ) آواز چیزی را گویند که از بلندی به زیر افتد. (لغت محلی شوشتر).
غزال اَبلقGazella damaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ گاویان و راستۀ زوجسُمسانان با جثۀ بزرگ که بخشاعظم بدن آن قهوهای مایل به قرمز و صورت و کفل و قسمت زیرین بدن آن سفید است و لکهای سفید بر روی گلو دارد
تیزشاخ افریقاییOryx dammahواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ گاویان و راستۀ زوجسُمسانان که بدنش کرمرنگ، اما بخش بالایی سر و گردن و پایین شانهها قهوهای مایل به قرمز است و شاخهایی طویل و نوکتیز و متمایل به عقب دارد
بادگیر سپر جلوair dam, bumper air damواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای در زیر سپر جلو که ضمن کاهش جریان هوا در زیر خودرو، باعث کاهش پسار و برار وارد بر خودرو میشود
دمپخت،دَمپُختک،دمپختک ترشیگویش تهرانیدمی باقالی و پیاز و برنج و زردچوبه و روغن ،که باترشی خورده میشود
دمپینگلغتنامه دهخدادمپینگ . [ دَ ] (اِ) (اصطلاح تجارت ) فروش به ضرر برای ورشکست کردن رقبا. (یادداشت مؤلف ).
دمپاییفرهنگ فارسی معین(دَ) (اِ.) 1 - کفش راحتی که در خانه به پا کنند. 2 - آن چه که دم پا یا دم در گسترند.
دمپینگلغتنامه دهخدادمپینگ . [ دَ ] (اِ) (اصطلاح تجارت ) فروش به ضرر برای ورشکست کردن رقبا. (یادداشت مؤلف ).
دمپاییفرهنگ فارسی معین(دَ) (اِ.) 1 - کفش راحتی که در خانه به پا کنند. 2 - آن چه که دم پا یا دم در گسترند.
دمپختکفرهنگ فارسی معین(دَ پُ تَ) (اِمر.) برنجی که آبکشی نشده باشد و گاه به آن عدس ، لوبیا، ماش یا باقلا بیفزایند.