دنگاللغتنامه دهخدادنگال . [ دَ ](ص نسبی ) (از: دنگ ، آلت برنج کوبی + َال ، پسوند نسبت ) اسب درازگردن بی اندام . (آنندراج ). || سخت فراخ و بزرگ : اتاقی دنگال ؛ خانه ٔ سخت فراخ . اتاقی بغایت فراخ و بزرگ با سقفی بلند. (یادداشت مؤلف ).
دنیاچاللغتنامه دهخدادنیاچال . [ دِن ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پره سر طالشدولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش با 335 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ دنیاچال است . 12 باب دکان و پاسگاه ژاندارمری دارد. راه آن اتومبیلرو است . بنای مسجد
دنگالهلغتنامه دهخدادنگاله . [ دَ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) آبی را گویند که از جای بلندی تا به زمین یخ بسته باشد یا از ناودان تا به زمین آویخته باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گلفهشنگ . رجوع به گلفهشنگ شود.
دنگالیلغتنامه دهخدادنگالی . [ دَ ] (حامص مرکب ) صفت دنگال : اتاقهای به آن دنگالی همه خالی افتاده است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دنگال شود.
دنگالهفرهنگ فارسی عمیدآبی که در زمستان در سر ناودان یا در جای دیگر یخ بسته و آویزان شده باشد؛ گلفهشنگ و گلفخشنگ.
دنگالهفرهنگ فارسی معین(دَ لِ) (اِمر.) قندیل ، آبی که به علت سرمای زمستان ، در هنگام چکیدن یخ زده باشد.
دنگالهلغتنامه دهخدادنگاله . [ دَ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) آبی را گویند که از جای بلندی تا به زمین یخ بسته باشد یا از ناودان تا به زمین آویخته باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گلفهشنگ . رجوع به گلفهشنگ شود.
دنگالیلغتنامه دهخدادنگالی . [ دَ ] (حامص مرکب ) صفت دنگال : اتاقهای به آن دنگالی همه خالی افتاده است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دنگال شود.
دنگالهفرهنگ فارسی عمیدآبی که در زمستان در سر ناودان یا در جای دیگر یخ بسته و آویزان شده باشد؛ گلفهشنگ و گلفخشنگ.
دنگالهفرهنگ فارسی معین(دَ لِ) (اِمر.) قندیل ، آبی که به علت سرمای زمستان ، در هنگام چکیدن یخ زده باشد.