دهانة انبارhatchway, hatch 1, hatch openingواژههای مصوب فرهنگستاندهانهای عموماً چهارگوش در عرشة اصلی کشتی برای دسترسی به بخشهای پایینی کشتی متـ . دهانه ۳
دحونةلغتنامه دهخدادحونة. [ دِ وَن ْن َ ] (ع ص ) رجل دحونة؛ مرد گربز بدباطن . (منتهی الارب ). دَحِن . (منتهی الارب ). خبیث . || فربه کوتاه بالای کلان شکم . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
دعانةلغتنامه دهخدادعانة. [ دَ ن َ ] (ع مص ) بی باکی . (منتهی الارب ). بی باک گردیدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ضحیانةلغتنامه دهخداضحیانة. [ ض َح ْ ن َ ] (ع ص ) تأنیث ضحیان . || قُلةٌ ضحیانة؛ سر کوه ظاهر برای آفتاب . (منتهی الارب ).
دهانهلغتنامه دهخدادهانه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دهنه . هر چیز منسوب و مربوط به دهان . (یادداشت مؤلف ). هر چیز شبیه به دهان . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). || فرورفتگی تیر که به زه پیوندد. دهان سوفار : نشود
دهانةلغتنامه دهخدادهانة. [ دَ ن َ / ن ِ ] (ع مص ) کم شیر گردیدن ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
دارک دهانة انبارhatch davitواژههای مصوب فرهنگستاندارکی کوچک و قابلحمل برای بالا و پایین بردن اجسام یا آذوقه یا وسایل، که بر بالای دهانة انبارها نصب میشود متـ . دارک دهانه
تور دهانة انبارhatchway nettingواژههای مصوب فرهنگستانتوریای بر روی دهانة انبار برای تهویه و جلوگیری از سقوط افراد به درون انبار
دیرک دهانهhatch derrick, hatch boomواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دیرک برای جابهجایی بار که بر دهانة انبار نصب میشود
کلون دهانهhatch batten clip, hatch cleat, batten cleatواژههای مصوب فرهنگستانهریک از گیرههای اطراف دهانة انبار برای چفت کردن درِ آن
درِ مشبک انبارhatch gratingواژههای مصوب فرهنگستاندرِ چوبی مشبکی که برای تهویه بهجای در اصلی انبار بر روی دهانة انبار گذاشته میشود
دهانةلغتنامه دهخدادهانة. [ دَ ن َ / ن ِ ] (ع مص ) کم شیر گردیدن ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
دهانةلغتنامه دهخدادهانة. [ دَ ن َ / ن ِ ] (ع مص ) کم شیر گردیدن ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).