دهانۀ آتشفشانcrater 1واژههای مصوب فرهنگستانساختاری حوضمانند و لبهدار که معمولاً در قلۀ مخروط آتشفشانی پدید میآید متـ . دهانه 2
دحونةلغتنامه دهخدادحونة. [ دِ وَن ْن َ ] (ع ص ) رجل دحونة؛ مرد گربز بدباطن . (منتهی الارب ). دَحِن . (منتهی الارب ). خبیث . || فربه کوتاه بالای کلان شکم . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
دعانةلغتنامه دهخدادعانة. [ دَ ن َ ] (ع مص ) بی باکی . (منتهی الارب ). بی باک گردیدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ضحیانةلغتنامه دهخداضحیانة. [ ض َح ْ ن َ ] (ع ص ) تأنیث ضحیان . || قُلةٌ ضحیانة؛ سر کوه ظاهر برای آفتاب . (منتهی الارب ).
دهانهلغتنامه دهخدادهانه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دهنه . هر چیز منسوب و مربوط به دهان . (یادداشت مؤلف ). هر چیز شبیه به دهان . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). || فرورفتگی تیر که به زه پیوندد. دهان سوفار : نشود
دهانةلغتنامه دهخدادهانة. [ دَ ن َ / ن ِ ] (ع مص ) کم شیر گردیدن ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
دریاچۀ دهانۀ آتشفشانcrater lakeواژههای مصوب فرهنگستاندریاچهای، معمولاً دریاچۀ آب شیرین، که در دهانۀ آتشفشانی براثر انباشت آب باران یا آب زیرزمینی به وجود میآید
دهانۀ آتشفشان انفجاریexplosion craterواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دهانۀ آتشفشانی که براثر انفجار در امتداد زونهای کافتی مجاور آتشفشانهای بزرگ پدید میآید
پرشدگی دهانۀ آتشفشانcrater fillواژههای مصوب فرهنگستانگدازۀ منجمدشده در کف دهانۀ آتشفشانی که با اخگره و واریزههای حاصل از هوازدگی همراه است
فوارۀ گدازهlava fountainواژههای مصوب فرهنگستانفورانی از گدازه که از شکافه یا دهانۀ آتشفشان بهطور قائم بیرون میریزد