gapedدیکشنری انگلیسی به فارسیشکسته، با شگفتی نگاه کردن، خیره نگاه کردن، خمیازه کشیدن، دهان را خیلی باز کردن
gapesدیکشنری انگلیسی به فارسیشکاف ها، خمیازه، نگاه خیره با دهان باز، با شگفتی نگاه کردن، خیره نگاه کردن، خمیازه کشیدن، دهان را خیلی باز کردن
تثاوبدیکشنری عربی به فارسیخميازه , نگاه خيره با دهان باز , خلا ء , خميازه کشيدن , دهان را خيلي باز کردن , با شگفتي نگاه کردن , خيره نگاه کردن , دهن دره کردن , با حال خميازه سخن گفتن , دهن دره
دهانلغتنامه دهخدادهان . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراوان شهرستان سراوان بلوچستان در 18هزارگزی خاور سراوان . سکنه ٔ آن 200تن می باشد. آب آن از قنات . ساکنین از طایفه ٔ میرمراد زائی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span c
دهانلغتنامه دهخدادهان . [ دَ ](اِخ ) دهی است از دهستان بنت بخش نیکشهر شهرستان چاه بهار. واقع در 69هزارگزی باختر نیکشهر. سکنه ٔ آن 500 تن می باشد. آب آن از رودخانه . ساکنین : از طایفه ٔ شیرانی بنت هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ای
دهانلغتنامه دهخدادهان . [ دَهَْ ها ] (ع ص ) عصار یعنی کسی که از مواد نباتی روغن می گیرد و یا می فروشد. (ناظم الاطباء). روغن گر. (یادداشت مؤلف ). || روغن فروش و روغن دارنده و مالنده ٔ روغن . (از لغت محلی شوشتر) . || کنایه از کسی که مداهنه و مسامحه در امور کند. (لغت محلی شوشتر).
دهانلغتنامه دهخدادهان . [ دِ ] (ع اِ) ج ِ دُهن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). ج ِ دهن به معنی روغن و باران ضعیف که روی زمین را تر کند. (از آنندراج ). || ج ِ دهنة، به معنی پاره ای از روغن . (آنندراج ). || پوست سرخ . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). چرم سرخ .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج )
دهانلغتنامه دهخدادهان . [ دِ ] (ع مص ) کم شیر گردیدن ناقه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
خرددهانلغتنامه دهخداخرددهان . [ خ ُرْدْ، دَ ] (ص مرکب ) کوچک دهان . ریزه دهان . || (اِ مرکب ) خرد دهان ؛ ترکیب وصفی مقلوب به معنی دهان ِ کوچک : از زلف تو بوی عنبر و بان آیدزآن خرد دهان هزارچندان آید.فرخی .
خشک دهانلغتنامه دهخداخشک دهان . [ خ ُ دَ ] (ص مرکب ) کنایه از صایم و روزه دار. (از برهان قاطع). || پارسا. پرهیزگار. (ناظم الاطباء). || تشنه . عطشان .
خشک نودهانلغتنامه دهخداخشک نودهان . [ خ ُ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن ، واقع در 8 هزارگزی شمال باختری فومن کنار راه فرعی لولمان به گوراب زرمیخ ، این ده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل ومرطوب . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ سوله ، مح
سندهانلغتنامه دهخداسندهان . [ س ِ دِ ] (اِ) عود هندی . طبیعت آن گرم و خشک است در سوم . (برهان ) (آنندراج ). عود بهترین او سیاه و صلب و براق خوشبوی تلخ است که در ته آب نشیند. عود هندی . (فهرست مخزن الادویه ) (الفاظ الادویه ). اسم هندی عود است .
شکردهانلغتنامه دهخداشکردهان . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ دَ ] (ص مرکب ) که دهان شیرین دارد. شیرین دهان . شیرین لب . شکرلب . (از یادداشت مؤلف ) : شاید که آستینت بر سر زنند سعدی تا چون مگس نگردی گرد شکردهانان . سع