دهلانلغتنامه دهخدادهلان . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز. واقع در 8هزارگزی سراسکند. آب آن از چشمه و رود تأمین می شود.سکنه ٔ آن 482 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).<
دحلانلغتنامه دهخدادحلان . [ ] (اِخ ) احمدبن زینی مورخ و دانشمند مکی . در مکه بزاد و آنجا به فتوی و تدریس پرداخت و در مکه به سال 1304 هَ . ق . درگذشت . تصنیفاتی هم دارد. (الاعلام زرکلی ج 1 ص 39
دحلانلغتنامه دهخدادحلان . [ دُ ] (ع اِ) ددیست . (منتهی الارب ). || ج ِ دحل . رجوع به دحل شود. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). یاقوت درمعجم البلدان دحائل را جمعالجمع و دحلان را جمع دانسته است . رجوع به دحل و دحائل شود. (معجم البلدان ).
دهگلانلغتنامه دهخدادهگلان . [ دِ گ ُ ] (اِخ ) مرکز دهستان میاندربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 47هزارگزی شمال باختری کرمانشاه . سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از سراب ایوان تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span
ذهلانلغتنامه دهخداذهلان . [ ذُ ] (اِخ ) تثنیه ٔ ذهل . و چون ذهلان گویند به صورت مثنی ، مراد ذهل بن شیبان و ذهل بن ثعلبةبن عکابة باشند که دو قبیله از ربیعةاند.
کندهلانلغتنامه دهخداکندهلان . [ ک َ هَِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ترک است که در شهرستان ملایر واقع است و 645 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).