علی دوعاجیلغتنامه دهخداعلی دوعاجی . [ ع َی ِ ] (اِخ ) ادیب و داستانسرا و روزنامه نگار بود و در تونس در سال 1327 هَ . ق . متولد شد و در 25 ایار (مه ) سال 1368 هَ . ق . درگذشت . وی داستانهای بسیاری ب
دواجهلغتنامه دهخدادواجه . [ دَ ج َ / ج ِ ] (اِ) دواجک . دواج خرد. دواج کوچک . لحافچه : مختار دروقت بانگ کرد که دواجه و لباچه بیاورید که سرما می یابم و یمکن که تبم آمد و سر بنهاد و خود را بپوشانید وچنان نمود که رنجورم . (ترجمه ٔ تاریخ طب
دوپیازهلغتنامه دهخدادوپیازه . [ دُ زَ ] (اِخ ) نام ملایی ظریف بوده است در هند مانند عبید زاکانی . (لغت محلی شوشتر).
دوپیازهلغتنامه دهخدادوپیازه . [ دُ زَ / زِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) نوعی از بریان که از مسکه و زردچوبه و سیر و پیاز و دیگرافزارها ترتیب می دهند. (ناظم الاطباء). نوعی از قلیه و نانخورش . (آنندراج ). طاس کباب . (یادداشت مؤلف ):لاتخرجن من البیوت لغازة او غیر غازة
دوجیلغتنامه دهخدادوجی . [ دُ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتابای بخش پهلوی دژ شهرستان گنبد قابوس . در 27 هزارگزی شمال خاوری پهلوی دژ، دارای 1000 سکنه . آب آن از چاه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="ltr
داجیةلغتنامه دهخداداجیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث داجی . لیلةٌ داجیة، شب تاریک . ج ، دَواجی . || نعمة داجیة، نعمت تمام و فراخ . (منتهی الارب ). نعمت سابق . (اقرب الموارد).
اﷲکرکلغتنامه دهخدااﷲکرک . [ اَل ْ لاه ک َ رَ ] (اِخ ) نام چند تپه ٔ بزرگ که حد بین عُبه های «داز» و «دواجی » را مشخص میکند. (از مازندران و استراباد رابینو ص 93 و ترجمه ٔ همان کتاب ص 128).
سوزهلغتنامه دهخداسوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) تریز جامه است که چابق باشد. (برهان ) (آنندراج ). تریز جامه . (غیاث ). سوزن : خشتک زر سوزه پیراهنش پر زر و در گشته ز تو دامنش . نظامی .دواج آسمان در پیش قدرت