دوبارهلغتنامه دهخدادوباره . [ دُ رَ / رِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) کرت ثانی . کرت دیگر. باز. مرة اخری . بار دیگر. دیگر بار. دومرتبه . کرت دوم . مقابل یکباره . نیز. ایضاً. دگربار. مجدداً. از نو. دیگر باره . دفعه ٔ دوم . از سر. (یادداشت مؤلف ). مکرر، چون حیات دوباره
دوباره!encore (fr.) 1, bis 1واژههای مصوب فرهنگستانعبارتی که بیان آن از سوی حضار به معنای درخواست اجرای مجدد قطعهای از قطعات اجراشده یا حتی اجرانشده است
بازسازی شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ی شدن، دوباره برقرار شدن، بخودآمدن، تازه شدن، بهبود یافتن، زنده ماندن، جان سالم بهدربردن، آبرفته بهجوی [باز]آمدن، تجدید شدن، احیا شدن، ابقا شدن
قالیلغتنامه دهخداقالی . (اِ) قسمی از گلیم پرزدار منقش گرانبها که خالی نیز گویند.(ناظم الاطباء). مهمترین محصول صنعتی ایران در عصر حاضر قالی و قالیچه ٔ دست بافت است . قالی بافی از صنایع بسیار قدیم ایران است . میگویند که اسکندر کبیر وقتی برای اولین بار مقبره ٔ کوروش بزرگ را بازدید نمود مشاهده کر
غبادلغتنامه دهخداغباد. [ غ ُ ] (اِخ ) قباد. ابن فیروز پادشاه ساسانی (پدر انوشیروان ) (از سال 488 - 531 م .). مرحوم فروغی در خلاصه ٔ شاهنامه آرد: پیروز (پادشاه ساسانی ) را دو پسر بود: «قباد» و «بلاش ». در هنگامی که به رزم ترکا
دوبارهلغتنامه دهخدادوباره . [ دُ رَ / رِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) کرت ثانی . کرت دیگر. باز. مرة اخری . بار دیگر. دیگر بار. دومرتبه . کرت دوم . مقابل یکباره . نیز. ایضاً. دگربار. مجدداً. از نو. دیگر باره . دفعه ٔ دوم . از سر. (یادداشت مؤلف ). مکرر، چون حیات دوباره
دوبارهلغتنامه دهخدادوباره . [ دُ رَ / رِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) کرت ثانی . کرت دیگر. باز. مرة اخری . بار دیگر. دیگر بار. دومرتبه . کرت دوم . مقابل یکباره . نیز. ایضاً. دگربار. مجدداً. از نو. دیگر باره . دفعه ٔ دوم . از سر. (یادداشت مؤلف ). مکرر، چون حیات دوباره